هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زنده گی نشستم
درباره من
( ویرایش جدید، لطفا مطالعه بفرمایید )
من با شمایی که این جا را می خوانید متفاوتم. این تفاوت، از دیدگاه ِ من و شما نسبت به تمام امور ِ نشات گرفته است و سطح این تفاوت می تواند از کم تا زیاد متغیر باشد. شما مرا آن گونه که هستم بخوانید و سعی در قضاوت کردنم نداشته باشید و اگر نوشته هایم برایتان خوشایند و یا ناخوشایند بود در جریانم بگذارید و نقدم بکنید. نقد و نقادی را استوانه ی تمدن سازی نام نهاده اند، پس من از هر انتقادی استقبال می کنم. این کار می تواند یک تمرین ِ خوب باشد برای من و شما تا همدیگر را با تمام تفاوت ها بپذیریم و بتوانیم از طریق گفتگو از اصطکاک در روابطمان بکاهیم.
ادامه...
من کاری به آموزه ندارم...خصلتم اینه وقتی به حدی از عصبانیت رسیدم که به انفجار ممکنه ختم بشه سکوت میکنم...تنها دلیلمم اینه که تو اون لحظه حرفی نزنم یا عملی انجام ندم که بعد پشیمون بشم... البته عصبانیت برای معنی نداره...خیلی که عصبانی بشم سالی 2 بار باشه...
به قول رفیقتان دِ نشد دِ! تجلی گاه همین خداوند منِ موجود دوپای اشرف مخلوقاتم. خداوند در حدیث قدسی فرمود: دوست دارم نعمتهام رو در وجود مخلوقاتم ببینم. وما که ذاتمان به خاطر همان نفخت فیه من روحی پاک است مزرع رشد و تجلی یافتن صفات خداوند هستیم. چرا رشحه ای از صفات حضرت حق در من بنده نمایان نشود وقتی از خطای کسی گذشتم یعنی من هم رحمانیت و غفاریت کردم در حق کسی. فلسفه خلقت این نبود که بیافریند مارا تا خدایی کند و خدایی کند و بامن ِ نوعی فرق داشته باشد.
می فرماید خداوند در حدیث قدسی فرمود: دوست دارم نعمتهام رو در وجود مخلوقاتم ببینم... و باز هم فرمودید که فلسفه خلقت این نبود که بیافریند مارا تا خدایی کند و خدایی کند و بامن ِ نوعی فرق داشته باشد. در این دو جمله ی شما من پارادوکس می بینم، چرا؟! چونکه جمله ی اولتان که حدیث قدسی نیز هست ناظر ِ بر دوست داشتن ِ بزرگی (خدا) هست که می خواسته قدرت خود را ببیند و لذت ببرد و اما جمله دومی که به احتمال زیاد همسوتر با اندیشه ی شماست نشان دهنده ی حکمتی نهانی است از آفرینش، هرچند تا جایی که بنده آگاهم در قرآن آمده است که جز برای عبادت شمارا خلق نکرده ایم .
چشم هاراباید بیشتر شست!! نگاهی به دور برتان بیاندازید .. هم مهربانی اش صدا دارد هم خشمش.. صدای زلال جویبارها .. ویا رعد برق .. من سکوت خدا را در مقابل تمام کارهایم می بینم.او در سکوت تماشایم می کند: آیا به اشتباهم پی خواهم برد؟ایا آن را جبران خواهم کرد؟آیا او را خواهم دید؟ سکوت خدا و فریاد ما... حکایت عجیبیست رفتار ما خداوند می بیند و می پوشاند مردم نمی بینند و فریاد می زنند . . این طور نیست؟
در مورد ِ قسمتهای آخر کامنت تون، به نظرم قیاس مع الفارغ بود اینی که شما فرمودین، خُب بایدم خدایی که خدایی می کند با من ِ نوعی فرق داشته باشد و الخ... ممنون از حضورتون.
هوممم! راستشو بخوای یه متن نوشته بودم توش عتش(عطش) داشت کلی ذل زدم بهش ،تو کتم نمیرفت اون تیکه عتشش! نگو ایراد از املاش بوده!هه دستت درس هر چند عتشم داریم اما ی معنی دیگه میده!
یه چیم بگم هر چی می گذره تفاوت آدما واسم کمتر میشه دقت کن.. همه به طرز فجیعی عین همن! یا دارن عین هم میشن...
دِ نـَ دِ اگه عصبانی بود که اوضا باس خعلی بی ریخ تر ازین حرفا می بود نه که نیستا اما حضورش،صداش ،بودنش،امواجش ـرو هنوزم لابه لای اصوات مشوش میشه پیدا کرد اما مشکل می دونی چیه...
اینه که وقتی که تشنه نیستیم چه لزومی دارد فریاد العتش سر بدهیم...این چه منتی است که بر سر آب می گذاریم اوهوم گوشِ ما گوش نی
اما پیوند زیرکانه ایِ این دو جمله وبتو دوس دارم!
شاید تکرار ِ خسته کننده ای باشه! این قضیه به تفاوتِ دید بر می گرده... مشوش تر از آنم که درک کنم و شاید این تشویش نباشد و عین انسجام باشد، که می داند؟!
چون شهر آشوبی و دوست دارم اینو میگم، هرکی دیگه غیر ِ تو بود نمی گفتم، العطش درسته نه العتش (و به سیاق خودت منم از این شکلک استفاده می کنم منتهی کمی منور تر )
من کاری به آموزه ندارم...خصلتم اینه وقتی به حدی از عصبانیت رسیدم که به انفجار ممکنه ختم بشه سکوت میکنم...تنها دلیلمم اینه که تو اون لحظه حرفی نزنم یا عملی انجام ندم که بعد پشیمون بشم...
البته عصبانیت برای معنی نداره...خیلی که عصبانی بشم سالی 2 بار باشه...
واقعن سکوت خوبه.
این دیگه آخرش بود...
چه تفکرات عمیقی پشت شوخی هات نشسته دوست پسر "ماریا شاراپووا" !!
راستی احوال دوست دخترت چطوره؟
ای باباُ من برای صدمین بار میگه که یکی مثی شاراژووا و نه خودش :)
تازه این اولشه...
به قول رفیقتان دِ نشد دِ!
تجلی گاه همین خداوند منِ موجود دوپای اشرف مخلوقاتم. خداوند در حدیث قدسی فرمود: دوست دارم نعمتهام رو در وجود مخلوقاتم ببینم.
وما که ذاتمان به خاطر همان نفخت فیه من روحی پاک است مزرع رشد و تجلی یافتن صفات خداوند هستیم. چرا رشحه ای از صفات حضرت حق در من بنده نمایان نشود وقتی از خطای کسی گذشتم یعنی من هم رحمانیت و غفاریت کردم در حق کسی.
فلسفه خلقت این نبود که بیافریند مارا تا خدایی کند و خدایی کند و بامن ِ نوعی فرق داشته باشد.
می فرماید خداوند در حدیث قدسی فرمود: دوست دارم نعمتهام رو در وجود مخلوقاتم ببینم... و باز هم فرمودید که فلسفه خلقت این نبود که بیافریند مارا تا خدایی کند و خدایی کند و بامن ِ نوعی فرق داشته باشد. در این دو جمله ی شما من پارادوکس می بینم، چرا؟! چونکه جمله ی اولتان که حدیث قدسی نیز هست ناظر ِ بر دوست داشتن ِ بزرگی (خدا) هست که می خواسته قدرت خود را ببیند و لذت ببرد و اما جمله دومی که به احتمال زیاد همسوتر با اندیشه ی شماست نشان دهنده ی حکمتی نهانی است از آفرینش، هرچند تا جایی که بنده آگاهم در قرآن آمده است که جز برای عبادت شمارا خلق نکرده ایم .
به قول دکتر شریعتی:
سکوت عجب فریاد رسایی ست...
اگه توجه کرده باشید بعضی سکوتاس که از یه فریاد رساتر ِ نه دائم السکوت!
چشم هاراباید بیشتر شست!!
نگاهی به دور برتان بیاندازید ..
هم مهربانی اش صدا دارد
هم خشمش..
صدای زلال جویبارها ..
ویا رعد برق ..
من سکوت خدا را در مقابل تمام کارهایم می بینم.او در سکوت تماشایم می کند:
آیا به اشتباهم پی خواهم برد؟ایا آن را جبران خواهم کرد؟آیا او را خواهم دید؟
سکوت خدا و فریاد ما...
حکایت عجیبیست رفتار ما
خداوند می بیند و می پوشاند
مردم نمی بینند و فریاد می زنند . .
این طور نیست؟
در مورد ِ قسمتهای آخر کامنت تون، به نظرم قیاس مع الفارغ بود اینی که شما فرمودین، خُب بایدم خدایی که خدایی می کند با من ِ نوعی فرق داشته باشد و الخ...
ممنون از حضورتون.
هوممم!
راستشو بخوای یه متن نوشته بودم توش عتش(عطش) داشت
کلی ذل زدم بهش ،تو کتم نمیرفت اون تیکه عتشش!
نگو ایراد از املاش بوده!هه
دستت درس
هر چند عتشم داریم اما ی معنی دیگه میده!
یه چیم بگم
هر چی می گذره تفاوت آدما واسم کمتر میشه
دقت کن..
همه به طرز فجیعی عین همن!
یا دارن عین هم میشن...
به نظرم اگه هم سکوت کرده از عصبانیت نیست واسه این سکوت کرده تا ببینه ما * کی از ک.و.ن.ی بازیامون دست بر میداریم!
+ما* منظور کل هستی میباشد!
خُب چه کاریه این؟! خودش یه کاریش بکنه تا بیشتر از این جِر نخوریم... ولله!
اما نظر من اینه که احتمالـا ما و شوما زبان خدا رُ بلد نیستیم و چون متوجه ش نمیشیم، فک می کنیم سکوت کرده به دلیل عصبانیت
مگه زبان خدا عربی فصیح قریشی نیست؟!!
اینم بگم که این برچسبا به من نمیچسبه، من و فک کردن... خدایا توبه
دِ نـَ دِ
اگه عصبانی بود که اوضا باس خعلی بی ریخ تر ازین حرفا می بود
نه که نیستا
اما حضورش،صداش ،بودنش،امواجش ـرو هنوزم لابه لای اصوات مشوش میشه پیدا کرد اما مشکل می دونی چیه...
اینه که وقتی که تشنه نیستیم چه لزومی دارد فریاد العتش سر بدهیم...این چه منتی است که بر سر آب می گذاریم
اوهوم گوشِ ما گوش نی
اما پیوند زیرکانه ایِ این دو جمله
وبتو دوس دارم!
شاید تکرار ِ خسته کننده ای باشه! این قضیه به تفاوتِ دید بر می گرده... مشوش تر از آنم که درک کنم و شاید این تشویش نباشد و عین انسجام باشد، که می داند؟!
چون شهر آشوبی و دوست دارم اینو میگم، هرکی دیگه غیر ِ تو بود نمی گفتم، العطش درسته نه العتش (و به سیاق خودت منم از این شکلک استفاده می کنم منتهی کمی منور تر )
به نظرت چی میتونه خدا رو عصبانی کنه؟وقتی که میتونه هر کسی رو که عصبانیش کرد با یه اشاره گه کنه!!
بهتر نیست از خودش بپرسی؟!
وبت باهاله شوخ شب
ولی الان که صبه
اینجا (دارم به سرم و دقیقتر بگم به فکرم اشاره می کنم) هنوز شب است!