یه سری کارای کوچک هست که مهم نیستن ولی وقتی آدم انجامش میده حالش بهتر میشه (البته چون من حالم بده از این جمله استفاده کردم!). می خوام چندتا از این کارا رو که امروز انجام دادم بگم:
امروز یه سر رفتم دانشگاه، باغبون ِ دانشگاه داشت آبیاری می کرد، شلنگش خیلی دراز بود این طرف گیر کرده بود خودش اونطرف، هر کاری می کرد نمی تونست خلاصش کنه، منم با اشاره بهش گفتم من درستش می کنم و کردم.
یه پیرمردِ اومده بود دانشگاه دنبال ِ ساختمون اساتیدِ یه گروهی می گشت، از یه پسر ِ پرسید اون زیاد دقیق آدرس نداد، من کاملا خودجوش راهنمایی دقیقش کردم.
چند روز پیش به یکی از کارگرای سلف سَر ِ یه موضوعی تذکر دادم و یه کم بهش توپیدم، امروز دیدمش و گفتم من چیزی تو دلم نیست، از من ناراحت نباش!
پ.ن: دنبال ِ بهانه می گردم برای شاد بودن.
نه استراتژیه نه تاکتیک
فقط یه پاتک به زندگیه
خب الان باز این بحث پیش میاد که تو پاتکتون پدافند ی عامل رو مد نظر دارین بیشتر یا غیر ِ علمل رو!
این قسمت از نوشته هاتونو خیلی دوست داشتم
یه اعتراف
چند بار خوندم.....
چند بار بهش فک کردم......
تو خاطراتم گشتم که شبیه شو پیدا کنم....
اینا یه اتفاقاییه که واسه همه پیش اومده، برای شما هم مطمئنا پیش اومده.
من که تصمیم گرفتم هر لحظه از زنگیمو اونجوری زندگی کنم که انگار اخرین لحظه است
به خاطر همین از لحظه به لحظه زنگیم استفاده میکنم و خوشحالم هستم
توصیه من اینه که تو هم این روش رو امتحان کن ضرر نمیکنی
الآن این استراتژیتون ِ یا تاکتیکتونه؟!
منم این روزا کمک های بی دریغ انجام می دم اما
اصلا حس خوب بهم دست نمیده
دلیلش هم اینه که
برای آدمایی بوده که وظیفه ام میدونن نه لطف..!
به هر حال
پس نباید کمک میکردی... به همین سادگی!
الان دارم دقت می کنم ته 90 درصد ِ بیست پست آخرتون یا علامت ِ ! هس یا این ؟ یا ؟!
ینی شوما درچن روز گذشته یا متعجب بوده و یا متفکر خخخخخ
همشون آگاهانه گذاشته شدن و چند روز کمه برای نشان دادن متعجب بودن ِ من
در صورت کم اووردن به ما مراجعه کنید .. جواب میده قطعاً !
من هر وخ یکی از اتوبوس پیاده میشه و کارتش خالیه و راننده شورو میکنه غرغر کردن واسش کارت میزنم
البته من که شادمانیم خودجوش هس و شوما هم درجریانی
گفتم اسمتون آشناست، نگو شما از اداره ی رفع و رجوع کم آوردن تشریف آوردید، از ملاقاتتون خوشوقتم!
هی ....
یه واقعیتیو میخوام بگم ...
امیدوارم بتونی بپذیریش ...
والدین الان تو پدر و مادر اصلی تو نیستن ...
تو رو سوپرمن گذاشته بود دم در خونه تون ...
تو یه مرد بزرگی فردین ...
شاد باش ...!
(حالم زیادی میزون نیس دارم چرت میگم ! )
"من" شو میدونستم هستم ولی سوپرشو نه! این انگا به ما نمیچسبه، قویا تکذیب می کنم.
سلام
ممنون بهم سر میزنید
چه ادم خوبی هستید شما
سلام
منم از شما ممنونم.
منم دیروز خریدای یه خانم غریبه رو تا دم خونشون بردم فقط واسه اینکه حس خوبی پیدا کنم....
واقعانم اون حس ِ خوب به آدم دست میده.
....
خب یادم رفت اسممو بنویسم ...
شرمنده .
ما که چیزی نگفتیم آبجی!
می دونی ..
اینقدر گرفتاریم زیاده که اصلاً وقت اینکارارو ندارم ..
فردا دو تا سه واحدی دارم که نخوندم ...
نمی تونمم بخونم !
باید چیار کنم ؟
باید بخونی دیگه، این ِ کار ِ شما... خدایا این مسلمینو از گرفتاریهایشان برهان، الهی آمین!
سلام..سایت جالبی داری..به منم سر بزن.
حرفاتم باحاله
اگه باحالی از من می بینی خُب این همه متن از من تو وبلاگ خوندی ولی تو فقط با همین یه جمله نشون دادی که خیلی باحال تری!