هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زنده گی نشستم
درباره من
( ویرایش جدید، لطفا مطالعه بفرمایید )
من با شمایی که این جا را می خوانید متفاوتم. این تفاوت، از دیدگاه ِ من و شما نسبت به تمام امور ِ نشات گرفته است و سطح این تفاوت می تواند از کم تا زیاد متغیر باشد. شما مرا آن گونه که هستم بخوانید و سعی در قضاوت کردنم نداشته باشید و اگر نوشته هایم برایتان خوشایند و یا ناخوشایند بود در جریانم بگذارید و نقدم بکنید. نقد و نقادی را استوانه ی تمدن سازی نام نهاده اند، پس من از هر انتقادی استقبال می کنم. این کار می تواند یک تمرین ِ خوب باشد برای من و شما تا همدیگر را با تمام تفاوت ها بپذیریم و بتوانیم از طریق گفتگو از اصطکاک در روابطمان بکاهیم.
ادامه...
حس همزادپنداریتونو درک می کنم و ناراحت و در عین حال خوشحالم کرد. ناراحت چون میدونم چه عذابی داره این برزخ و خوشحال چون میبینم در این برزخ تنها نیستم. تقریبا همه آدما کمابیش هستن. چشم که خوب باز کنیم می بینیم جمعمون جمعه! (; می دونم چقدر سخته گاهی حرفی رو گفتن و نوشتن... مشتاقیم هر وقت نوشتین میخونیم(:
سلام وبلاگتون رو تورقی کردم. شوخی های جالبی بود(: نمیدونم والا!!! تا حالا حس تحجر رو تجربه نکردم... جمله دومتون رو هم اصلن نفهمیدم. همون دلیل دوس داشتن تحجر.
ممنون از اینکه سر زدین. دلیلش ساده س... همونی که اون لحظه به فکرتونو رسید دلیلش ِ زیاد دنبال ِ دلایل نباشیم!
به قول ف.یس بو.کی ها:
Like !
به قول فیس*بوووووووووووووووووووق
...چون آغوش بازت برای دیگری،
سنگ سارت می کند.
البته چیزی بود که من فهمیدم
متن قداستی ندارد، چگونه میفهمیش، همان است.
حس همزادپنداریتونو درک می کنم و ناراحت و در عین حال خوشحالم کرد. ناراحت چون میدونم چه عذابی داره این برزخ و خوشحال چون میبینم در این برزخ تنها نیستم. تقریبا همه آدما کمابیش هستن. چشم که خوب باز کنیم می بینیم جمعمون جمعه! (;
می دونم چقدر سخته گاهی حرفی رو گفتن و نوشتن... مشتاقیم هر وقت نوشتین میخونیم(:
مشتاقیم هروقت نوشتیم بخونید :)
سلام
وبلاگتون رو تورقی کردم. شوخی های جالبی بود(:
نمیدونم والا!!! تا حالا حس تحجر رو تجربه نکردم... جمله دومتون رو هم اصلن نفهمیدم. همون دلیل دوس داشتن تحجر.
ممنون از اینکه سر زدین.
دلیلش ساده س... همونی که اون لحظه به فکرتونو رسید دلیلش ِ زیاد دنبال ِ دلایل نباشیم!
شوخی!من هر روز اسکول وار میام اینجا و این پستت رو میخونم میخونم میخونم میخونم میخونم....
خیلی زیباست....
حرف ِ دل است... لاجرم بر دل می شینه.
می ترسم
می ترسم این بار عکس انتظارت پیش برود
بگذار دوست داشتن های ت
خود ت را در آغوش بگیرد ابتدا
نمی خوام در جا بزنم.
تحجر
و
تجدد
هردوچیزای خوبی نیستن.البته این تحجر در چه زمینه ای مدنظرتون هست؟
تحجر در دین ؟یا کل مسائل؟
به دنبال چیزای مطلق نیستم... نسبیت!
با عرض معذرت بعد از اینکه کامنتتون پاک شد آدرس وبلاگتونم دیگه من ندارم، لطف کنید و برایم بنویسید، حتما میام، ممنون.
منظور شما کدام زاویه است ایا؟
زاویه ی منفجره!
اینم یکی دیگه از مشاوره های نستراداموسیت بود؟؟؟؟
نه، راز ِ این پیش ِ خودم خواهد ماند.
خوبه این تحجر بعضی مواقع به کار میاد، غنیمت شمریمش!
البته فقط بعضی مواقع!
زاویه ی قشنگی بود...
همین زاویه دار بودنمان است که کار دستمان می دهد!