هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زنده گی نشستم
درباره من
( ویرایش جدید، لطفا مطالعه بفرمایید )
من با شمایی که این جا را می خوانید متفاوتم. این تفاوت، از دیدگاه ِ من و شما نسبت به تمام امور ِ نشات گرفته است و سطح این تفاوت می تواند از کم تا زیاد متغیر باشد. شما مرا آن گونه که هستم بخوانید و سعی در قضاوت کردنم نداشته باشید و اگر نوشته هایم برایتان خوشایند و یا ناخوشایند بود در جریانم بگذارید و نقدم بکنید. نقد و نقادی را استوانه ی تمدن سازی نام نهاده اند، پس من از هر انتقادی استقبال می کنم. این کار می تواند یک تمرین ِ خوب باشد برای من و شما تا همدیگر را با تمام تفاوت ها بپذیریم و بتوانیم از طریق گفتگو از اصطکاک در روابطمان بکاهیم.
ادامه...
این نشون میده که همیشه قرابت دو تن با معنی تک تک اونها شباهتی نداره. من برای هودم معنی ایی دارم و همسایه ام هم یک معنی.ولی وقتی کنار هم باشیم معنیمون فرق داره...
بله الزاما اینجوری نیست اما قرابتِ دو تن به طورِ معمول قرابتِ معناییه کلی رو در پس زمینه اش داشته که دچارِ لولیدگی گشته اند.
اِممم....به نکته خوبی اشاره کردین فرمولِ شناختِ آدما فکر کنم هنوز کشف نشده،تجربه که هیچی،هرچی تو چنته داریم از جمله هوش رو باید به کار بگیریم تا بتونیم کمی از موفقیت تو این زمینه رو لمس کنیم... و البته قبل از همه اینا شاید لازم باشه خودمون و اولویتامون رو کامل آنالیز کنیم فصل اول ارتباطات میتونه شناخت خود و تعامل تنها برای یادگیری و کسب تجربه باشه فصل بعدی گزینش و انتخاب! اینجاست که شاعر یه نگاه اسف باری به من میندازه و میگه "کَل اگر طبیب بودی...."
والله شما " کَلِ" خوبی هستین انگار، مشاوره هم میدین احیانن؟! اون نگاه هم احتمالا نگاه "سفیه" اندر " عاقلِ" جانم، ناراحت نباش :)
شاید از اون وقتی که انسان به قدرتِ کنار هم بودنِ تن ها شک کرد و عبارتی شبیه به این که" من خودم یه پا تن هام و به تن های دیگه نیازی ندارم" رو به زبون آورد ،کم کم وازه تنهایی شکل گرفت و حناق شد تو گلوی آدما! شاید خودخواهی و غروره که باعث تنهایی میشه و گویا اولش همه چیز لذت بخشه و بعد کم کم این احساس جاشو به خستگی و بی حوصلگی میده! شاید بشه اینجوری تصور کرد که یه محیط بزرگ بهت میدن و میگن تن های توشو انتخاب کن و تراکم اطرافت رو به حد قابل قبولی برسون تا بتونی خوب توش نفس بکشی،محیطی برای بودنِ تن ها و خوش بودنشون کنار هم در اون محیط و تو بنا به دلایلی این کارو درست انجام نمیدی و اون محیط بدون حضور تن ها سال ها میمونه و تنها تنِ اونجا خودتی و میشی تنها توی محیط متعلق به خودت و نفس کشیدن به خاطر خوب عمل نکردن سیستم محیط واست سخت میشه! شاید... سردَر اون محیط ،یه تابلو میزنند "محل حضور تنها"و وقتی واردش میشن فقط یک نفر رو میبینند و به اشتباه فکر میکنند که تنها یعنی یک نفر!!! (امیدوارم تصورات تو ذهنمو خوب پیاده کرده باشم) مع الوصف من بازم ترجَیح میدم تا تن های شبیه به خودم رو پیدا نکردم تنها بمونم
اینقد خوب پیاده کردین که فک مکِ مارو هم پیاده کردین D: جدا از "شوخی" تصورِ جالبی بود... چجوری آدم تنِ شبیه خودشو پیدا می کنه؟! به نظرت بدونِ تجربه میشه پیدا کرد؟
مثل مثلا حضور تن ها و تنها که کلا با جدا نویسی و جدا ننویسی شونصد تا معنی میده دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلاخیزد سعادتمند آن باشد که از تن ها بپرهیزد :) بعله!
اتفاقا موقعِ گذاشتنِ این پست داشتم این شعرو با خودم زمزمه می کردم منتهی نه با این ژرفی که شما برام خوندین :)
خشهایی از مناظره دکتر رضایی با احمدی نژاد در سال 88 را در وبلاگ گذاشته ام. داشتن حافظه تاریخی خیلی وقتها خوب است. نیم نگاهی به عقب بیاندازیم تا هم بتوانیم وضعیت فعلی خودمان را درست درک کنیم، هم در مورد دیگران قضاوت صحیحتری داشته باشیم. در این مناظره آقای دکتر رضایی به نکات مهمی اشاره میکند که متاسفانه بسیاری از آنها تا کنون همچنان حل نشده باقی مانده است.
بله شما درست می فرمایید!
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
این نشون میده که همیشه قرابت دو تن با معنی تک تک اونها شباهتی نداره.
من برای هودم معنی ایی دارم و همسایه ام هم یک معنی.ولی وقتی کنار هم باشیم معنیمون فرق داره...
بله الزاما اینجوری نیست اما قرابتِ دو تن به طورِ معمول قرابتِ معناییه کلی رو در پس زمینه اش داشته که دچارِ لولیدگی گشته اند.
این همه دور و برت شلوغه بازم غر می زنی...
در جمع و با همه ولی تنها:(
دقیقا... در جمع و با همه، ولی تنها.
لولیدن دو تن در هم...به به
:)) به علاوه ی به به های بیشمارِ دیگر
واسه پست قبل دوبار نظر دادم ثبت نشد منم قاطی کردم دیگه نذاشتم!شرمنده خلاصه!
اختیار دارین، همینکه اومدین خودش یه دنیا می ارزه...
اِممم....به نکته خوبی اشاره کردین
فرمولِ شناختِ آدما فکر کنم هنوز کشف نشده،تجربه که هیچی،هرچی تو چنته داریم از جمله هوش رو باید به کار بگیریم تا بتونیم کمی از موفقیت تو این زمینه رو لمس کنیم...
و البته قبل از همه اینا شاید لازم باشه خودمون و اولویتامون رو کامل آنالیز کنیم
فصل اول ارتباطات میتونه شناخت خود و تعامل تنها برای یادگیری و کسب تجربه باشه فصل بعدی گزینش و انتخاب!
اینجاست که شاعر یه نگاه اسف باری به من میندازه و میگه "کَل اگر طبیب بودی...."
والله شما " کَلِ" خوبی هستین انگار، مشاوره هم میدین احیانن؟!
اون نگاه هم احتمالا نگاه "سفیه" اندر " عاقلِ" جانم، ناراحت نباش :)
شاید چون ذاتش یه منفی ایتی داره ... حالا چرا نگاه شاعرانه ؟ چرا تن ها یی که می جنگند نه ؟
شاید اون منفی ایتو من و امثالِ منِ نوعی براش تعریف کردیم و هزاران شایدِ دیگر... نسبیت بیداد می کند.
شاید از اون وقتی که انسان به قدرتِ کنار هم بودنِ تن ها شک کرد و عبارتی شبیه به این که" من خودم یه پا تن هام و به تن های دیگه نیازی ندارم" رو به زبون آورد ،کم کم وازه تنهایی شکل گرفت و حناق شد تو گلوی آدما!
شاید خودخواهی و غروره که باعث تنهایی میشه و گویا اولش همه چیز لذت بخشه و بعد کم کم این احساس جاشو به خستگی و بی حوصلگی میده!
شاید بشه اینجوری تصور کرد که یه محیط بزرگ بهت میدن و میگن تن های توشو انتخاب کن و تراکم اطرافت رو به حد قابل قبولی برسون تا بتونی خوب توش نفس بکشی،محیطی برای بودنِ تن ها و خوش بودنشون کنار هم در اون محیط و تو بنا به دلایلی این کارو درست انجام نمیدی و اون محیط بدون حضور تن ها سال ها میمونه و تنها تنِ اونجا خودتی و میشی تنها توی محیط متعلق به خودت و نفس کشیدن به خاطر خوب عمل نکردن سیستم محیط واست سخت میشه!
شاید...
سردَر اون محیط ،یه تابلو میزنند "محل حضور تنها"و وقتی واردش میشن فقط یک نفر رو میبینند و به اشتباه فکر میکنند که تنها یعنی یک نفر!!!
(امیدوارم تصورات تو ذهنمو خوب پیاده کرده باشم)
مع الوصف من بازم ترجَیح میدم تا تن های شبیه به خودم رو پیدا نکردم تنها بمونم
اینقد خوب پیاده کردین که فک مکِ مارو هم پیاده کردین D: جدا از "شوخی" تصورِ جالبی بود...
چجوری آدم تنِ شبیه خودشو پیدا می کنه؟! به نظرت بدونِ تجربه میشه پیدا کرد؟
لولیدن تن ها

وااااااااااااااااااااااااااااااااااای شوخ جان
:)) منم ایضا
;)
مثل مثلا حضور تن ها و تنها که کلا با جدا نویسی و جدا ننویسی شونصد تا معنی میده
دلا خو کن به تنهایی
که از تن ها بلاخیزد
سعادتمند آن باشد
که از تن ها بپرهیزد
:)
بعله!
اتفاقا موقعِ گذاشتنِ این پست داشتم این شعرو با خودم زمزمه می کردم منتهی نه با این ژرفی که شما برام خوندین :)
شوخی اینو واسم شفاف سازس کن:
در هم لولیدنِ دو تن و یا بیشتر ....اون بیشتر یعنی چی؟
یعنی چندین تن! دو تن و بیشتر، لولیدنِ جفت هایی بی شمار...
منحرفی دیگه کاریشم نمیشه کرد
شاید!
فاجعه بود اه اه
در ادامه ی حضوری ژر رنگِ شما باید منم عرض کنم که اه اه...
خشهایی از مناظره دکتر رضایی با احمدی نژاد در سال 88 را در وبلاگ گذاشته ام. داشتن حافظه تاریخی خیلی وقتها خوب است. نیم نگاهی به عقب بیاندازیم تا هم بتوانیم وضعیت فعلی خودمان را درست درک کنیم، هم در مورد دیگران قضاوت صحیحتری داشته باشیم. در این مناظره آقای دکتر رضایی به نکات مهمی اشاره میکند که متاسفانه بسیاری از آنها تا کنون همچنان حل نشده باقی مانده است.
بله شما درست می فرمایید!