آزادی لغتی جذاب، چند وجهی، فریبنده و قابل تفسیر و تاویل است، اما همه ی این ها به کنار، آزادی چهار بی گناه از خیل بی گناهان بسیاری که در بندند می تواند حس زیبایی از جنس سرزندگی(آنهم برای چند لحظه) در شریان های مرده ی آدم روان سازد.
+ تلخی نبود پنجمی گزنده تر از آن است که نتوان جلوی اشک را گرفت.
++ آهای کسی که پیغام گذاشتی و خوشامدگویی کردی و گله کردی که چرا کامنتات رو تایید نکردم و راه ارتباطی هم جز ایمیل نذاشتی و ایمیل هاتم فک کنم چک نمیکنی! کامنتی ازت دریافت نکردم دوست قدیمی و خوبم وگرنه به دیده منت تاید می کردم.
دیدگاهت زیباست.
ممنونم.
جس و حال مادر و همسر پنجمیشونو میشه لمس کرد ؟
:(
"را" بعد از آدم تو جمله قبلی منظورم بود
من چرا باید جمله ی واضح کامنت قبلیت که گفتی "تو جمله آخر پاراگراف اول" را متوجه نشم؟؟؟!!! نه واقعن چرا؟!!
عذر خواهی مرا پذیرا باشید :)
به نظرم درست میگی.
اعمال قانون شد.
تو جمله آخر پاراگراف اول، فک کنم "را" در جای مناسب خودش قرار نگرفته
یه دور جمله رو بخون
به گمانم تلخ ترین دردی که میشود در این دنیای فانی چشید درد دل مادر پنجمین سرباز وطن است!
چند دور دیگه خوندم ولی "از نظر من" ایرادی نداشت! "را" بعد اشک اومده و "را"ی مفعولی است که اشک همون مفعوله اینجا. اگه ایراد داره راهنمایی کنی که درستش کنم.
به گمان درست گفتی، سخت است، خیلی سخت...
آزاده نزادیـم کـه آزاد بمیریـم
ﺑﺎ گریه بزادیم و به فریاد بمیریم
با جبر و جهالت به جهان پای نهادیم
تا عاقبت از این همه بیداد بمیریم...
دترمینیسم غوغا می کند...