یک جایی از جرج اورول خواندم که نوشته بود: من می نویسم برای آن که نوشته هایم خوانده شود.
این یعنی اهمیت مخاطب برای این نویسنده ی بزرگ که اسم او برای ما با "قلعه حیوانات" و " 1984" عجین شده.
حالا این در همینجا بماند!
در دو زمان متفاوت، اتفاقی، آمار بینندگان وبلاگ را دیدم و متوجه شدم در فاصله ی یک شبانه روز چیزی نزدیک 400-300 نفر ورودی به وبلاگ داشته ام.
فرض را بر این میگذاریم که نیمی از این تعداد کنجکاوانه آمده اند این جا و دیده اند که هیچ چیز به درد بخوری ندارد و برگشته اند!
می ماند نیم دیگر که این بار هم فرض می کنیم نیمی از این نیم دیگر ِ هم اصلا چیزی در راستای عرایض بنده نداشته اند که بگویند. می ماند آن نیم دیگر که "احتمالا" خوانده اند و " احتمالا" چیزی هم داشته اند که بگویند ولی سکوت را ترجیح داده اند، به هر دلیلی که بوده بماند اما حرف من این است که شمایی که می آیید و می خوانید، کامنتی هم بگذارید. حداقلش این است که من هم به وبلاگ شما(بر فرض داشتن وبلاگ) خواهم آمد و این چنین دوستی ها آغاز می شود.
تصور کنید چه زیباست این دوستی های بی شیله پیله...
دیگر از این بگذریم که شما دل ِ یک جوان! را با دیدن کامنتدانی پُر بارش شاد می کنید و آن وقت است که امید دارم یک در دنیا و صد در آخرت دچار ِ حالت " خوش حالی" بشوید که این "خوش حالی" حالتی است "خوش حالت"...
در این مورد خاص شاعر می فرماید:
ای که دستت می رسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
سلام شوخ شب جون.خوبی؟عجیب تحت تاثیر متنت قرار گرفتم .انقدر که تصمیم گرفتم برات نظر بذارم
از آشناییت خوشبختم.
سلام بر بهار ِ بهاری :)
کار ِ خیلی خوبی کردی
منم از آشنایی با شما خوش بختم
سلام
من چون امتحان دارم اینقدر زیاد نت میام!به حال عادی زیاد وقت ندارم!
والا شاد کردن دل ملت را دوست می داریم!
دم ِ شما گرمه، میدونم :)
بیا شاد شو بینیم!!!
من بیام و خودمم شاد شم؟!
مگه شاد نبودم؟!
استادات اینجا چیزی ندارن بگن؟
به رسم ادب، سلام
سلام
خوش آمدید :)
پایدار بمانید، هم با ما هم با خودتان
نگفتن بعضی چیزهاظلم است آن هم دراین شرایط...
مادرره دوست جان دهیم،تصورشم قشنگه:)
اگرنمی دانیم سپیده چه موقعی می آید،ولی باورداریم که خواهدآمد،پس بایدهمه ی درهارابگشاییم.-----<ایهام داره شوخیا
آی ملت! نمیدونین سر ِ این کامنت چه سوء تفاهم هایی که ایجاد نشد...
البته یه چیز برای من به اثبات رسید و اونم این که آی کیوی من در حد جلبک هم نیست.
نتیجه ی اخلاقی: باید بشینم سر ِ جام، نه زبان ِ جدید یاد بگیرم نه زبانی یه کسی بیآموزم :)
ﻣﺎ ﻛﻪ اﻳﻨﺠﺎ ﺧﻴﻤﻪ ﺯﺩﻳﻢ![](http://www.blogsky.com/images/smileys/112.png)
اصلا اینجا خیمه مفتی می دیم واسه خیمه زدن ِ شما
منم که اصن نمیتونم جلو دهنمو بگیرم ینی جلو انگشتامو بگیرم
اصن من یه الگو هستم برا همه
پطرسی مگه با انگشتت کار میکنی و در ضمن هم الگو هستی؟!
;)
خب این پستتون که به من کلن نامربوطه:دی
لابد!
حالا خودت چطوری؟ خوبی؟
هرکه آید و نغمه ای خواند و رود
خوش آن نغمه که بماند به جای و از این حرفا
میدونم گند زدم به شعر
ولی فقط خواستم بگم که خوشحال شدم برگشتی
البته با تاخیر
:)) گند نزدی، عالی بود
ما هم از حضور شما بسی خرسندیم.
باز چشم به راهیمااا