به هر دلیلی که هست احساس عدم امنیت در خیلی از ماها نهادینه شده و خیلی سخت به همدیگه اعتماد می کنیم. من و شما نمی تونیم به راحتی خود شناسنامه ای و روزمره مونو به همدیگه عرضه کنیم چون از تیر غیب می ترسیم.
این ترس، در این اتمسفر، یک امتیازه و چقده می تونیم از بهره های فراوانی که این ترس بهمون ارزانی داشته تاسف بخوریم.
ﻧﮕﻮ ﺩﻳﮕﻪ... ﺑﺬاﺭ ﻳﻪ ﺻﻨﻢ ﺑﻴﻨﻤﻮﻥ ﺑﺎﺷﻪ ﺷﻬﻴﺪ ﺷﺪﻡ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ اﻃﻼﻉ ﺑﺪﻩ
خدایا منو داری با چی آزمایش می کنی؟!
من با شمایی که این جا را می خوانید متفاوتم!با رسم نمودار لطفا!
سخن سرایی ها میتوان نمود در باب ِ داده های کیفی و برداشت های کمی!!!
این احساس عدم امنیت و اعتماد در دنیای حقیقی هم با من هست. تا یه حدی خوبه ولی بعضی مواقع آدم حس میکنه احتیاج داره که به یکی اعتماد کنه ولی نمیتونه!
من نمیگم که بی مهابا بود و اعتماد کرد ولی به نظرم خیلی لازمه که به افراد اعتماد کنیم چون زندگی از اینی که هست سخت تر میشه.
شمو که دیگه ما رو خوب میشناسی
کی؟ من؟
من هیچ صنمی با شما ندارم
نه با شما نه با اهل بیت ِ شوهر گرامی
من از تیر غیب نمیترسم
از آدمها میترسم
البته اونا هم باید از من بترسند :)
و ما رمیت اذ رامیت...
ولکن این آدم ها هستند که تیر غیبند...
این اعتماد جوریه که وقتی بهم میرسیم میگیم "من با همه فرق دارم"
ولی فرقی وجود نداره
من فک می کنم بیشتر ترس از " فرق داشتن دیگران با خودمان" رو داریم تا چیز دیگه.
من با شمایی که این جا را می خوانید متفاوتم.!!؟؟؟
ایراد املایی/ انشایی/ محتوایی داره؟!
هوم
احساس مى کنم نسبت به شرایط و وضعیت فرق مى کنه
منن خودم خیلى. راحت اعتماد مى کنم خیلى سخت صمیمى مى شم
شاید الان تنها یک دوست صمیمى بیشتر نداشته باشم اما کلا با همه خوبم
اگه نگاه کلان داشته باشیم فرق نمی کنه ولی اگه موردی بهش بپردازیم حرف تو درسته.
سابینا نمیتونه با همه خوب نباشه...
ما دقیقاً آخرین پستمان را که نوشتیم، این ترس را در تک تک سلول های بدنمان حس کردیم!!!
نگران نباش، همراه همه مونه!