کسروی، شاملو، حافظ. وجه مشترک ِ این 3 نفر، حافظ است!
هم کسروی و هم شاملو ( البته از دو دیدگاه کاملا متفاوت) حافظ را آن گونه که ما می شناسیم و تریبون رسمی سعی می کند به ما بشناساند، معرفی نمی کنند. کسروی حافظ را " ذم" می کند و شاملو " مدح".
خیلی از قالب های فکری ما ساخته و پرداخته ی کسانی است که می خواهند ما آن گونه که آن ها می خواهند فکر کنیم، و جالب این است که ما هم از این کار استقبال می کنیم چرا که از " دگر گونی" هراس داریم، چه دگرگونی های مربوط به اندیشه (که مذهب و دین سرآمد آن است) و چه دگرگونی های احساسی ( چگونگی و دلیل عشق ورزیدن و تنفر داشتن).
+ برای بالا بردن سطح فرهنگی شما، به شما اذن به انجام دادن یک عمل شنیع داده می شود ( که همانا خواندن یک داستان کوتاهِ 3 صفحه ایی است با حجم خیلی کم که دوستی برایم ایمیل کرده).
یک توضیح کوتاه: این داستان مفرح و در عین حال پندآموز است و طعنهای میزند به انسانهای بیهویتی در جامعه، که هر شهرتی و هر نوع مطرحشدنی در جامعه، باعث شادیشان میشود. سؤالی که در پایان مطرح میشود این است که آیا شهرت به این قیمت، ارزش تحمل دردهای جسمی برای قهرمان داستان کوچک ما، یا مسخ هویت و شخصیت برای کسانی که در پیرامون خود میشناسیم را دارد؟
نه دیگه من از همون اول با مشترک در مورد دوست پسرم صحبت کردم...![](http://www.blogsky.com/images/smileys/109.png)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/112.png)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/122.png)
بهم معرفیشون کردم مشترک جان دوست پسرم حافظ جونی،حافظ جونی شوهرم مشترک جان
جفتشون همو قبول کردن
الان میگی چه روان شاده...در روان شادیم شک نکن
نه انگار بیشتر از همه حافظ روان شاده... خدایا بیامرزش
الهی آمین
من فعلاً حضور می زنم، شنبه شب بر می گردم این داستان رو می خونم!!!
ما هم تیک حاضریتو زدیم :)
ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﻣﻦ ﻫﺮ ﻛﻲ ﺑﺪ ﺑﮕﻪ ﺧﻔﺶ ﻣﻴﻜﻨﻤﺎااااا![](http://www.blogsky.com/images/smileys/106.png)
ﺗﻐﻴﻴﺮ و ﺗﺤﻮﻝ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻫﻢ ﺗﺮﺳﻨﺎﻙ ﻧﻴﺴﺖ...ﺷﺎﻳﺪ ﺑﺸﻪ ﮔﻔﺖ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﻳﺴﻚ ﭘﺬﻳﺮﻱ ﻧﻴﺎﺯ ﺩاﺭﻩ ﻛﻪ ﻫﺮ ﻛﺴﻲ اﻳﻦ ﺭﻳﺴﻚ ﭘﺬﻳﺮﻱ ﺭﻭ ﻧﺪاﺭﻩ...اﻟﺒﺘﻪ ﺩﺭ ﻫﺮ ﻣﻮﺭﺩﻱ ﻣﺪ ﻧﻆﺮﻡ ﻧﻴﺴﺘﺎ...
این کیه؟ چی میگه؟ دوست پسر؟!! بعد میگن چرا آمار قتلای ناموسی رفته بالا!!!؟؟![](http://www.blogsky.com/images/smileys/102.png)
بله درسته.
اکثر قریب به اتفاق ما دلمون نمیخواد از چاربوبهای فکری و زهنی خودمون که حتی قبل از بدنیا اومدنمون برامون تعریف شده و ساخته و پرداخته شده پامونو فراتر بزاریم نه که دلمون نخواد ها ، میترسیم خیلی هم میترسیم .
ترس اصلی ترین مساله ایه که این وسط وجود داره، ولی فقط کافیه استارتشو بزنی بعد می بینی اون ترسه چقد خنده دار بوده، خیلی خنده دار!!
و جمجمهات عریان//برآن همه تلاش و تکاپوی بی حاصل//فیلسوفانه//لبخند میزند//به حماقتی خنده میزند که تو از وحشت مرگ//بدان تن در دادی//به زیستن//با غلی بر پای و غلادهای برگردن// مرا و تو را و اجداد ما را به بازی گرفته است//و اکنون به انتظار آنکه جاز شلختهی اسرافیل آغاز شود// هیچ به از نیشخند زدن نیست اما من آنگاه نیز بنخواهم جنبید// حتی به گونهی حلاجان// چرا که میان تمامی سازها//سرنا را بسی نا خوش دارم
"شاملو"
بلی.... برای همینه که شونصد نفر از این دانشمندان علم مدیریت، ما را بی چاره کرده اند با این نظریاتش در مورد تغییر و دگرگونی!!!! و ما تا این موقع صبح!!! داشتیم در این مورد، تراوشاتِ ذهنی امان را می نوشتیم تا دو ساعت دیگر به جنابِ استادِ اعظم تحویلش دهیم!!!!
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/101.png)
![](http://www.blogsky.com/images/smileys/101.png)
+++ رضایت خاطر از حماقت....
یعنی باید ساعت 6 و 37 دقیقه تراوشاتتو! تحویل بدی؟!
....
*** و اما در مورد این پست اخیر:
نیست ما رشته ی اولمان مدیریت می باشد، می توانیم خلاصه ی درس اصول مدیریت را در یک جمله در مورد این پست بنویسیم:
" تغییر و دگرگونی، همیشه با استقامتِ افراد رو به روست"..... این یه اصلِ ها!!! همین طوری دست ِ کم نگیریدش ها !!!
....
کاملا به این اصل واقفم اما پیروی بی چون چرا از این اصل، رضایت خاطر از " حماقت" رو در پی داره!
واسه همینه که اکثرمون ثبات شخصیتی نداریم و هردفعه به هر طرف باد بوزه دو لا میشیم.به نظرت باید چیکار کنیم که انقدر خوراک آماده ونیمه جویده بقیه رو قورت ندیم ؟ذهن آدم هم تنبل میشه.
باید اندیشید!
باید ترسو نبود!
باید چارچوب های فکری رو زیر و رو کرد و " عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی"!
دقیقا!
باید گفت خود شاملو هم از افرادیه که شایسته ی ذم بوده! ولی همین قدرت های جهت دهنده ی اطرافش زیاد بوده!
بسیار هم ذم شده و بی نصیب نبوده.