شوخی های شبانه

هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زنده گی نشستم

شوخی های شبانه

هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زنده گی نشستم

ما و فرهنگ آش شله قلمکاریمان

به نظرتون مژگان! دقیقن دلش کجای مشهد رو می خواد؟

الف) پدیده شاندیز

ب) طرقبه

ج) کوه سنگی

د) هیچکدام



بدون شک شما هم مثل من گزینه ی "د " که همان هیچکدام است را انتخاب می کنید.

( ادامه ی مطلب را از دست ندهید) 


چند سال پیش یک قسمت از کتاب «ملاحظاتی در تاریخ ایران؛ علل تاریخی عقب ماندگی های جامعه ی ایران» نوشته ی علی میرفطروس توجهم را به خودش جلب کرده بود که از خلقیات ما ایرانی ها سخن رانده و به یادآوری دادگاه خسرو گلسرخی و دفاعیات او پرداخته و بیان داشته بود که: 


" انعکاس التقاط مارکسیسم و مذهب را در مارکسیست های آینده نیز می بینیم، مثلن خسرو گلسرخی در دادگاه نظامی شاه، دفاعیات خویش را با سخنانی از "مولا حسین" آغاز می کند و می گوید: سخنم را با گفته ای از مولا حسین، شهید بزرگ خلق های خاورمیانه، آغاز می کنم. من که یک مارکسیست-لنینیسم هستم برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم... اسلام حقیقی در ایران همواره دِین ِ خود را به جنبش های رهایی بخش ایران پرداخته است... چنین است که در این لحظه از تاریخ از مولا علی به عنوان نخستین سوسیالیست جهان نام برد..." و بعد نویسنده به واکاوی این قضیه پرداخته و اضافه می کند که " روشن است که در این نقل قول، نه درک درستی از تعالیم مارکسیسم - لنینیسم درباره ی دین وجود دارد و نه آگاهی درستی ار تاریخ ایران و اسلام چرا که - حداقل- یک قرن قبل از مولا علی، تاریخ ایران شخصیتی چون مزدک داشته است.


حال آن که کافیست به بررسی آرا و عقاید نظریه پردازان اسلام راستین بپردازیم تا برایمان محرز شود که ماهیت مشترک افکار همگی آنان حوهر ضد مارکسیستی و ضد کمونیستی ( در مفهوم فلسفی و سیاسی آن) را داراست.


این التقاط که در قشر نخبه ی ما به وفور دیده می شود، بر گرفته از لایه های زیرین فرهنگ ما و یا ناشی از  بده بستان بین این دو است که به خوبی در عکسی که در شروع مطلب ( پست مژگان نامی در وبلاگ شخصی خودش) گذاشته ام دیده می شود.


من در مقام یک پرسشگر ظاهر می شوم و نه درمانگر! و سوالم همواره از خودم و شما دوستان این بوده که ملغمه ایی که ما سخت بدان پایبند و دلخوشیم، سرانجامش به کجا ختم می شود و آیا اصلاح امور با این دیدگاه، که از هرسو وامدار ایده ای بوده که گاهی در تضاد آشکار و غیر قابل انکار با یکدیگر است، ممکن می گردد؟

نظرات 13 + ارسال نظر
آسیه شنبه 14 بهمن 1391 ساعت 21:29 http://neveshtehayea30.blogfa.com

شغلمان ایجاب میکند که کند افراد را واکاوی کنیم
همانند مواد قانونی تحلیل و تفسیرشان کنیم

بله بله :)

آسیه شنبه 14 بهمن 1391 ساعت 17:58 http://neveshtehayea30.blogfa.com

مژگان احتمالا شخص خاصی رو مد نظر داشته تو مشهد
اونم گفته که کسی فکر نکنه دلش هوای حرم امام رضا رو کرده...

خوب داری اندیشه های مژگانو واکاوی میکنی، نکنه همساده تونه و به ما نمیگی ;)

مامان شنبه 30 دی 1391 ساعت 21:24 http://namopa.blogfa.com

بحثت درد مشترک است .....عقاید مذهبی در بطن جامعه ماست و هر کس هر وقت لازم دیده ازش به عنوان پله استفاده کرده حتی جاهایی که در تضاد بوده .....
به همان جایی که الان می بینی .......عقب ماندگی در تمام زوایای زندگی....

من درد مشترکم، مرا فریاد کن...

بله، کاملن درسته.

ماریا جمعه 22 دی 1391 ساعت 01:17 http://paeeze1363.blogfa.com

همه اینجا نظر کارشناسی دادن ولی من چون کارشناس نیستم نظر غیر کارشناسی میدم
من میگم مژگان میره کوه سنگی! چون منم همونجارو دوس دارم:))

میره کوه سنگی، چی چی می خوره؟! ;)

فاطیما پنج‌شنبه 21 دی 1391 ساعت 17:06 http://muddy.blogfa.com

چی باید بگم؟اصلن به من چه ربطی داره؟؟؟

روانی پنج‌شنبه 21 دی 1391 ساعت 09:42 http://yekravani.persianblog.ir

روی نتیجه‌ای که از پست مژگان گرفتی انتقادی ندارم؛ چون که معتقدم آدما هرچیزی رو جوری برداشت می‌کنن متفاوت از دیگران، و این برداشت‌ها می‌تونه سوال پیش بیاره و در ادامه پاسخ به اون سوال رو ایجاد کنه و در نتیجه مسائلی حل بشن.
ولی مژگان از اون دسته آدماست که صرفاً چون توی این فرهنگ بزرگ شده و بهش تعلق خاطر داره، دلش برای جایی مثل مشهد تنگ می‌شه هرچند اعتقاد مذهبی نداشته باشه.
ما انسانیم و شرطی می‌شیم. محلی که بهمون خوش می‌گذره و مامان و بابامون و همه‌ی آشناهامون هم بهشون خوش می‌گذره واسه‌مون محبوب می‌شه، سوای اینکه چه اعتقاداتی پشت «رفتن به اونجا» هست.
این جزو غرایض ماست که حیوانات هم دارای این غریضه هستن: یه سگ از خدمت به صاحبش لذت می‌بره هرچند قلاده گردنش می‌اندازن و آزادیش رو سلب می‌کنن، صرفا به خاطر اینکه از صاحبش «خاطره‌ی خوشِ غذا و جای گرم و نرم» داره. این خاطره‌ی خوش باعث می‌شه که سگ دیگه به قلاده فکر نکنه یا بهش قانع باشه.

بله ما انسانیم و دقیقا به همین خاطر مثالی که در آخر آوردیند " قیاس مع الفارغ"ه!
انسان به اراده و قوه ی تفکر و تعقلش سنجیده میشه. من می خوام بگم که آیا مژگان! که در یک بازه ی زمانی که حالش بد بوده و با خونواده اش رفته کیش و بهش خوش گذشته و در یک همچین فضای روحیه و در یک بازه ی زمانی دیگه که به مشهد رفته و باز بهش خوش گذشته، دلش کجارو می خواد؟!
در ضمن وقتی مژگان میگه "با اینکه بی اعتقادم" دقیقا داره مارو راهنمایی میکنه که آهای! من دلم برای حرم امام رضا تنگ شده و نه مشهد. حرم امام رضا هم بعد مذهبی داره و ... قس علیهذا!
این نوع رفتار، که الزاما نه فقط بعد مذهبی و التقاطی زندگی ما بلکه خیلی جنبه های دیگه از رفتار ما، ریشه در فرهنگ ما دارد و خیلی از محققین بهش پرداخته اند مثل: " جانعه شناسی خودمانی" " چرا عقب مانده ایم؟" کتابی که مهندس بازرگان نوشتن و الان یادم نیست، " ما چگونه ما شدیم" و ...

پسرک زیادی چهارشنبه 20 دی 1391 ساعت 23:22 http://sigarblack.blogfa.com

شوخی ما. . .

اندر خمِ کوچه تیم...

mytopia چهارشنبه 20 دی 1391 ساعت 00:26 http://mytopia.blogsky.com

و در اینجاست که باز این بیخاصیت بودن من به میان میاد و میتونم به شما بگم که حرف به درد بخوری برای گفتن ندارم.
البته مژگان هم درگیر یه سری مساءل پایه ای و ابتدایی شده و فکر میکنه که فقط با بودن در یک مکان میتونه آرامش بگیره در صورتی که به مکان ربطی نداره و آدم همین که دلش به یاد این دین مذهب باشه کافیه در صورتی که مکان به آدمهایی کمک میکنه که از دینشون یه کم دور شدن وگرنه خدا اینجاست (اشاره به قلب)به کجا میروید.

friend سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 14:12 http://mansiiivakil.blogfa.com

جالب بود....
میدونی منم چنین ملغمه ای رو در خودم گاهی حس می کنم... یه پارادوکس گاهی عذاب آور ... از اینرو که وقتی عمیقا بهش فکر می کنی می بینی سرگیجه گرفتی...
می دونی من فکر می کنم این نتیجه بزرگ شدن همگی ما در بطن جامعه ای مذهبی (خیلی مذهبی) هست. مذهب به سختی در اعماق وجود ما ریشه داره و وقتی بزرگ و بزرگ تر می شیم وقتی به ظن خودمون معقول و معقول تر می شیم و میخواییم خودمون ایدئولوژی خودمون رو داشته باشیم اینجاست که دچار این ملغمه می شیم. ایدئولوژی خودمو دارم اما مذهب سخت به اعماق ضمیرناخودآگاهم چسبیده و هرگز رهایی ازش نیست... اینکه می گم مذهب به صورت کلیه... گاهی به صورت جزئی یاد همون آدمایی که مذهب بمن شناسونده نشان از همون مذهبه...
.......
همین

A-R-I-Y-A سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 12:22 http://yad-e-ayyam.mihanblog.com/

این عکس نشون میده ایشون به بی اعتقادی خودشونم که تو پی نوشت اشاره کردن بی اعتقادن .
این درست که آشی شعله قلمکار تهیه شده ولی کی گفته که مجبور به خوردنش هستیم .
اینروزها تا دلتون بخواد منبع و مرجع و ماخذ دور و برمون ریخته ولی به نظر من مطالعه و تحقیق و مقایسه و تشخیص درست از نادرستش به عهده ی خودمونه .
خیلی از اصولی که به قول شما بهش سخت پایبندیم ! و بهشون دلخوش کردیم اونچه که خودمون بهش رسیده باشیم نیست بلکه ملغمه هاییست که به خوردمون دادن . ما هم چشم و گوش بسته و تنها صرف اینکه عده ای دنباله رو اش بودن پذیرفتیم.
جواب سوال تون هم که کاملا واضح و آشکاره و به عینه میبینیم.و اینکه سرانجامش به کجا ختم میشود الله اعلم اما یه ضرب المثل هست که میگه سالی که نکوست از بهارش پیداست

زهرا سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 11:13 http://www.my-idea.blogfa.com

سلام
بی اعتقاد به چی؟؟؟بی اعتقاد به اینکه امام رضا امام هشتم شیعیانه؟یا بی اعتقاد به اسلام؟؟؟
سوال اینه!!خیلی از آدمهایی که حتی مسلمان نیستند به ائمه شیعه متوسل میشن و آرامش میگیرن.اونها اعتقاد دارند که امامهای شیعه انسانهای پاک بودند و به همین پاکی اعتقاد دارند.خیلیهاشون به آرامشی که در جوار حرم امامان به دست میارن اعتقاد دارند در حالیکه نماز نمیخونند و روزه نمی گیرند و پایبند به هیچ کدوم از اصول دینی نیستند!!
البته خیلی وقتها بی اعتقادی فقط یک شعاره!!
مذهب بخش اصلی تمام تفکرات و فلسفه های دنیاست.چه اون مکتبهایی که سعی میکنند با هزار دلیل لزومش رو رد کنند چه اونهایی که میخوان با هزار دلیل دیگه لزوم پاینبدی بهش را ثابت کنند.

پسرک زیادی سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 10:56 http://sigarblack.blogfa.com

الان ما اینجا نظر بدیم زشت نباشه؟؟!!!!

ابوعدنان سه‌شنبه 19 دی 1391 ساعت 06:53 http://abooadnan.blogsky.com

متاسفانه ما اسلام را با خواسته هایمان تطبیق می دهیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد