شوخی های شبانه

هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زنده گی نشستم

شوخی های شبانه

هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زنده گی نشستم

این پست رو نخونید، بی خودی نوشتمش! (2)

ادبیات فارسی پر است از مشاهیری که ابیاتی نغز و البته پر مغز گفته اند و می توان ساعت ها در آن غور کرد و از آن ها لذت برد. ابیاتی از مجمعوه شعرهایی که به اوج و حضیضت می کشانند و عرش و فرش را رخ عیان می نمایانند...

از آن ابیاتی که همیشه می توان ورد زبان داشت زیاد هستند. استادان به نام هم زیاد هستند که در تارک تاریخ، اسامی همانند سعدی، مولانا و حافظ در آن درخشانند.

اشعار عارفانه ی مولانا و نی نامه ی شروع مثنوی معنوی و ...

یا وقتی که می گوید:

خـُنک آن قمار بازی که بباخت هرچه بودش

بـِـنماند هیچش الا هوس قمار دیگر...

شعری از سعدی با مضامینی اخلاقی که می گوید:

سگی پای صحرا نشینی گزید به خشمی که زهرش ز دندان چکید

تا می رسد به آنجا که 

توان کرد با ناکسان بدرگی ولیکن نیاید ز مردم سگی( که اگر بود میدید چه پاچه ها که گرفته نشده در این دوران!)

و حافظ که می گویدم بخوان:

... هر خدمتی که کردم بی مزد بود و منت

یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت...

یا شاعرانی که برای بسیاری از ما شاید گم نام باشند همانند امیر معزی که من دو بیت از یکی از غزل هایش همیشه لقلقه ی زبانم است و آن دو بیت این است:

ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من

تا یک زمان زاری کنم بر ربع و اطلال و دمن

ربع از دلم پرخون کنم خاک دمن گلگون کنم       

اطلال را جیحون کنم از آب چشم خویشتن

....

البته ابیات بسیار زیادی از شاعران کلاسیک همیشه در حافظه ها هست و هر کس به فراخور حال خود به چند بیتی تعلق خاطر پیدا کرده است ولی این باعث نمی شود که از معاصرانی همانند فریدون مشیری و شاهکارهایش و البته شعر کوچهاش و یا شاملو آن گاه که می گوید :

در این جا چار زندان است 

به هر زندان دو چندان نقب، در هر نقب چندین حجره، در هر

حجره چندین مرد در زنجیر ...

و ادامه ی داستان وار آن که می گوید که:

من اما هیچ کس را در شبی تاریک و توفانی نکشته ام

من اما راه بر مردی ربا خواری نبسته ام

من اما نیمه های شب ز بامی بر سر بامی نجسته ام ...

و به آن جا می رسد که می گوید:

مرا گر خود نبود این بند، شاید بامدادی همچو یادی دور و لغزان،

می گذشتم از تراز خاک سرد پست ...

جرم این است !

جرم این است ! 

و یا نمی توان به راحتی از بهار ( که ترانه ی مرغ سحرش و اجرای بی نظیر آن توسط محمدرضا شجریان مرغ دل را به پرواز در می آورد) سهراب و نیما ( با ققنوسش که بیداد کرد...) و یا حتی اخوان ثالث که در گوش قاصدک می خواند : 

قاصدک! هان چه خبر آوردی؟

از کجا وز که خبر آوردی؟

خوش خبر باشی اما، اما

گرد بام و در من بی ثمر می گردی...

و ده ها و شاید حتی صدها شاعر و هزاران بیت دیگر که در این مجال نمی گنجند همه و همه می توانند ما را به عرش ببرند و این همه گفته شد تا که بگویم که من ِ سرشته شده از گـِل، گاه گداری هم که شده باید با فرشیان هم کلام شوم و چند بیتی نغز را که سروده اند بخوانم و تکرار کنم حتی اگر در اوقاتی هم وِرد زبانم گشته اند از آنها بیابم معانی را...

از این شاهکارها یک مورد را به عنوان مشت نمونه خروار با شما شریک می شوم و چه زیبا سروده اند که:

عمو سبزی فروش، بله

من تـُرب می خوام، بله

تو رو یه رب(ـع) می خوام، بله

من نعنا میخوام، بله

تو رو تنها می خوام

و این چنین ذات آدمی( بخوانید شوخ ِ شب)  آمیخته می شود با آنچه که باید آمیخته شود!


پ.ن: اینم از اون پستاس که ارزش ِ خوندن نداره و صرفا برای این بوده که همه نبودنامو تلافی کرده باشم!


نظرات 7 + ارسال نظر
ﺁﺳﻴﻪ سه‌شنبه 28 مرداد 1393 ساعت 00:20

ﺩﻳﮕﻪ اﺯ ﺳﻔﻴﺪﻱ ﺩاﺭﻩ ﻣﻴﺮﺳﻪ ﺑﻪ ﺑﻠﻮﺭ

بلوووور...

دخت جنوب دوشنبه 27 مرداد 1393 ساعت 06:12

جالب بود...
دراین پستت همه استعاره های ادبی یافت میشد
خوب بود

wow

ﺁﺳﻴﻪ یکشنبه 26 مرداد 1393 ساعت 14:08

ﻛﻼ ﺭﻭ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺳﻔﻴﺪ ﻛﺮﺩﻱ

الان سفیده سفیده؟

بهار سه‌شنبه 21 مرداد 1393 ساعت 11:30 http://yekdonyaharf.blogfa.com

سلام شوخ شب.من که برخلاف توصیه شما پست رو خوندم ولی ازین افکار مغشوش جناب شیخ چیزی سر درنیاوردم.اینارو در حالت بیداری نوشتین؟

به جان خودم برای هرکدومتون یه جواب بلند بالا نوشتم اما همه پرید :(
دیگه حوصله ندارم باز همه رو بنویسم!

گندم سه‌شنبه 21 مرداد 1393 ساعت 11:13 http://gandomzaar.blogsky.com

پستتون به من یکی که خیلی چسبید، چون پر بود ازنوستالژی های دراماتیک و گاها تراژیک یه جوری نوشته هاتون منو یاد دو کلوم حرف حساب گل آقا میندازه...

به جان خودم برای هرکدومتون یه جواب بلند بالا نوشتم اما همه پرید :(
دیگه حوصله ندارم باز همه رو بنویسم!

نقاشچی سه‌شنبه 21 مرداد 1393 ساعت 09:58

حالا چیکار کنیم بالاخره بخونیم یا بریم؟
عروسی عموم خانم برادر خانم عموم(متوجه شدین کی؟)اینو خوندن و با چشمک ها و زبون گزیدن بقیه زبون به دهان برگرفتند و نپریدند البته
نصفه نیمه خوند ومن کنجکاو شدم ببینم چیه اما بازی وشیطنت از یادم بردش...عجب پس عمو سبزی فروش سنشون بالای 18سال بوده

به جان خودم برای هرکدومتون یه جواب بلند بالا نوشتم اما همه پرید :(
دیگه حوصله ندارم باز همه رو بنویسم!

ﺁﺳﻴﻪ سه‌شنبه 21 مرداد 1393 ساعت 03:02 http://a30pa30.persianblog.ir

اﻭﻝ اﺯ ﻫﻤﻪ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﺨﻴﺮ ﻳﺎ ﺷﻴﺦ

ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ = ﻣﺠﻤﻌﻮﻩ????

ﺑﺲ ﻛﻪ ﺗﺨﺼﺼﻲ ﺑﻮﺩ و اﺩﺑﻲ و ﻋﺮﻓﺎﻧﻲ و اﺯ ﻫﻤﻴﻨﺎ ﻣﺎ ﺧﻴﻠﻲ ﭼﻴﺎ اﺯﺵ ﻓﻬﻤﻴﺪﻳﻢ ﺁﻗﻮ ...ﻣﻴﺪﻭﻧﻲ ﺷﻤﻮ ﻳﻪ ﻋﻤﺮﻱ ﻫﺲ اﺳﻲ (اﻟﻒ ﺿﻤﻪ س ﺿﻤﻪ و ﻣﺸﺪﺩ ی ﺳﻜﻮﻥ )(اﺳﺘﺎﺩ) اﻱ ﭼﻴﺎ ﻫﺴﻴﻢ

ﺁﻗﻮ ﻣﺎ ﻓﻘﻄ اﻱ ﻗﺴﻤﺖ ﻋﻤﻮ ﺳﺒﺰﻱ ﻓﺮﻭﺵ ﺭﻭ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ...ﺑﻪ ﺗﺨﺼﺺ ﻣﺎ ﻧﻤﻴﺨﻮﺭﺩ ﺧﻮﺩ ﺷﻤﻮ ﻛﻪ ﻣﻴﺪﻭﻧﻲ ﻣﺾ( ﻓﺘﺢ م ﻛﺴﺮ ض) ﻳﺎﺩﺁﻭﺭﻱ ﮔﻔﺘﻢ...ﺗﺨﺼﺺ ﻣﺎ اﺯ اﻭ ﻋﻠﻮ ﻋﺮﻓﺎﻧﺎ ﻫﺴﺶ

به جان خودم برای هرکدومتون یه جواب بلند بالا نوشتم اما همه پرید :(
دیگه حوصله ندارم باز همه رو بنویسم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد