شوخی های شبانه

هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زنده گی نشستم

شوخی های شبانه

هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زنده گی نشستم

نقش خدا در روی دادنِ حوادثِ طبیعی از دیدگاه قرآن

این بحث که حول محورِ دیدگاههای مذهبی و قرآنی است و عاری از دیدگاههای شخصیه رو دو سال پیش با یکی از استادامون که همیشه ی خدا با هم اختلافِ نظر داشتیم انجام گرفت (البته در اینجا اندکی به تفصیل موضوع رو بازتر کرده ام) که علی رغم همه ی دلایلِ نقلی و قرآنی که برای استاد آوردم ایشان فقط با تکیه بر دیدگاهِ خودشان و بدون هیچ گونه دلیلِ متقنی با همان ژستِ همیشگیشان (یه چیزی تو مایه های حالتِ نُچ گفتن!) با حرفای گفته شده مخالف بود و سریع درصدد عوض کردنِ بحث براومدن.
در ادامه ی مطلب به ذکر نکاتی پرداخته ام که مسئله ی خیلی مهمی است برای کسانی که خواهانِ فهمیده شدن دیدگاه قرآن در مورد بلایای طبیعی و نقش خدا در نزولِ این بلایا است و خواندن آن را به دوستانِ عزیز توصیه می کنم و البته باید بدونِ هیچ پیش داوری باید به ادامه ی مطلب بروند و بخوانند و هیچ گونه سعی اولیه و بنابر بک-گراندِ ذهنیه خودشون برای رد یا اثباتِ این گفته ها نکنند!
ادامه مطلب ...

شاید زندگی

سهل گیری و مدارا... شاید زندگی همین باشد!

فریادی از سرِ درماندگی...

هرچی چرت و پرت میگم و هرچی خزعبلات می نویسم انگاری که یه مُسَکّن موضعی خوردم و بعدش دوباره باز می بینم همونی هستم که بودم و گشایشی تو حالم ایجاد نمیشه.

همینکه شما خوشید ما را بس...

در آغوشِ صبا

همیشه ی خدا دوست داشتم (و البته ناگفته نماند که هنوزم دوست دارم) که یه "صبا" نامی می بود و من براش چه چهِ می زدم و می خوندم که:

رشک برم کاش قبا بودمی/ چونکه درآغوشِ "صبا" بودمی

بی کم و کاست!

لعنت...
نه شمعی دارم نه چراغی که در تاریکی روشنش کنم، پس بی خود موعظه نفرمایید، ممنون.

فرارِ بی مغزها

با رفتن ِ من به فرنگستان، دور ِ اولِ فرارِ بی مغزها کلید می خورد.

چند سالی است رفتن نرفتن شده خوره ی مغزم...


بچه ی نافِ بهشت

" گویند که دوزخی بوَد عاشق و مست"*

تا اینجای کار من رو بچه ی نافِ بهشت بدونید...


* قسمتی از یک چکامه ی همای در کنسرت با دوزخیان.

پایانِ تاریخ

فرانسیس فوکویاما، تئوریسین آمریکاییِ ژاپنی الاصل در نظریه معروفش، "پایان تاریخ"، لیبرالیسم را پایانِ تاریخ می داند و معتقد است که لیبرالیسم، برترین (اگر یگانه نخوانیمش) سیستمی است که انسانه را به آمالش می رساند و چراغِ راهِ موفقیت انسان ها در آینده همین لیبرالیسم است و به نوعی با لبیرالیسم است که تاریخ پایان می یابد.
وقتی به گذشته نگاه می کنیم می بینیم پر بیراه هم نیست این نظریه و البته نمیشه گفت بی عیب و نقص است این لیبرالیسم، اما کم عیب و نقص نشان می دهد به نسبت سایرین.

پ.ن: این پست مکالمه ی کوتاهی بود که من با دامادمون بعد از گزارش یک خبرنگار bbc در مورد شیوه های غیر انسانی و ظالمانه ی پرورش قهرمانانِ ورزشی در چین به مناسبتِ المپیک لندن بود داشتم. چین در رقابتِ شدید کسبِ مدال طلا با ایالات متحده آمریکا است، اما به چه قیمتی واقعا؟!

شوخیه وسطای ماه رمضون

امروز عصر داشتم بازیه المپیکیه "سرنا ویلیامز" و "ماریا شاراپووا" رو زنده نگاه می کردم که ببینیم چند چندی هستن اینا! متاسفانه یا شایدم خوشبختانه ویلیامز بازی رو مقتدرانه بُرد و شاراپووا دست از پا درازتر رفت.

اما نکته ی اصلی اینه که ماشاالله به این خانوم شاراپووا D: می خوام یه کمپین اینترنتی-وبلاگی راه بندازم و ببینم شما دوستای خوب توو فامیل و آشناهاتون ندارین کسی مثِ ایشونو که مارو بهشون معرفی کنید یا چه میدونم اوشونو به ما معرفی کنید؟! اگه خودتونم این چنین با کیفیت هستین قابلِ قبولِ. و خواهشی که دارم اینه که چون تعداد نفراتِ انتخاب شده صرفا یکی دو تا بیشتر نیست هرچه زودتر اقدام کنید.

با تشکر، کمپینِ"دنبالِ یکی مثِ شاراپووا گشتن برای دوستی، نه ازدواج، با شوخِ شب".

فقط من بابِ اطلاع و لا غیر!

توو یه کشور که اسم خبر گزاریش "شینهوا"س (شما بخوانید شهین هوا!) ظاهرا مسئولین محلیشون میرن خونه ی مسلمونا و با خوراندن موادِ غذایی به اونا، نمیذارن روزه بگیرن. توو یه کشور دیگه که اسم خبرگزاریش "ایرانا"س (شمام همون ایرنا بخوانید!) مسئولین با انواع قانون و تبصره و ماده الحاقیه کسایی که روزه نمی گیرن رو واردار می کنن که توو انظارِ عمومی روزه دار نشون بدن خودشونو.

از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

معمولا در عرصه سیاست منافع است که به هر چیز دیگه ای می چربه و کشورهای حامی سوریه هم در این برهه ی زمانی همینو در نظر دارند اما آقایانِ حامی!، تا الان نزدیک و شایدم بیشتر از بیست هزار نفر کشته شده اند.

بچگیا نوشت: بچه که بودم گاهی سوریه و روسیه رو قاطی می کردم، می بینم که زیادم به خطا نرفتم.

تاریخچه نوشت: روسیه (شوروی) بعد از سال 1917 و روی کار اومدن بلشویک ها و فتل عام مردم و نزدیکان تزار و بعد از حکومت کوتاه مدت لنین و روی کار آمدن استالین ماهیت خونخوار خودشو روشن کرد. وقتی که تروتسکی مخالف سیاست های استالین بود و حکومت اونو به مکزیک تبعید کرد و اونجا هم دست از سرش بر نداشتند و با تبر تکه تکه اش کردند. وقتی که اردوگاههای کار اجباری در سیبری به وجود اومد... بعد از چندین دهه گورباچف سر کار اومد و دست به اصلاحاتی زد و بورس یلتسین دائم الخمرسوار تانک شد و جلوی مجلس وایستاد و تهدید به گلوله باران مجلس (لیاخوف روس یادتونه؟) کرد. بعد از این واقعه نظام کمونیستی شوروی سقوط کرد. بعد از یلتسین نوبت به مامور سابق کا گ ب بود که سر کار بیاد. اینبار پوتین که در سایه اصلاحات اقتصادی اسم و رسمی پیدا کرد تنه به تنه ی نظام های توتالیتر داشت خودشو نشون داد و هشت سال حکومت کرد و بعد 4 سال در سایه و الان دوباره علنا در راس حکومت. آقای پوتین از بازمانده های سرویس مخوف اطلاعاتی شوروی است و حکومت بعث سوریه چه در زمان حافظ اسد و چه الان پسرش بشار اسد هم رفیق گرمابه و گلستان شوروی و روسیه بوده اند و گرفتن جان انسان ها به شرطی که برای بقای حکومت بعثی بشار اسد باشد برایشان اهمیتی ندارد.

بخوانید و بیاندیشد

ظروف زمانی و مکانی را می شناسم ولی سعی می کنم که مقهورشان نشوم. این را گفتم که بگم فرهنگ ها برآمده از یک سری قراردادهای نوشته و نانوشته هستند که در زمان و مکان خاص، می توانند معنایی متفاوت از قبل داشته باشند و یا دستخوش تغییر و دگرگونی شوند و این به نظرِ من یعنی تحرک اجتماعی، یعنی سیال بودن اندیشه و درجا نزدن. یکی از این فرهنگ های حاکم رابطه ی بین دوجنس مکمل و نه مخالف است که همیشه انتظار می رود پسر پیشدستی کند برای ابراز علاقه و بنیان نهادن یک ارتباط. این فقط و فقط مختصِ جامعه ی ما نیست و میشه گفت در اکثر قریب به اتفاق جوامع دیگه همینجوریه. اما من به شخصه اعتقادم این است که اگر می خواهیم نابرابری ها را کم کنیم باید از همچین چیزای هم براحتی نگذریم و درصدد اصلاحش ( این نظر کاملا شخصیه و امکان داره که یکی از شما این را به هیچ وجه اصلاح نداند) بر بیایم.

شاید شما بگید که اگه دختری بره و پیشنهاد بده در آینده کم ارزشتر جلوه می کنه پیش پسر. من باید بهتون بگم که این کاملا درسته اما در یک بازه ی فکری، اونم اینکه هم پسر و هم دختر خودشونو به این اعتقاد کاملا پایبند کرده باشند که حتما اینجوریه، وگرنه اگه ما بیاییم و این طرز تفکرو تغییر بدیم دیگه تصوراتمون به این سمت و سو نمیره. من خیلی وقت پیش از خودم شروع کردم و سعی در نهادینه کردن این فکردر نهادم کردم واز پیش دستی کردن یک دختر در ابراز علاقه به پسرِ موردِ پسندش به قضاوت که نمیشینم هیچ، بلکه دید مثبتی به این قضیه دارم. گفتن این حرف از طرفِ منِ مذکرشاید راحت به نظر بیاد ولی اگه شما شاهد بحث ها و گاه جدل های من با همجنسانم در این باره می بودید چنین قضاوت نمی کردید! چون حرفی است خلاف ِ جریانِ تثبیت شده.



از برای ازدیاد نسل!

در چند سال گذشته تاکید مقامات اصلی کشور به نادیده گرفتن سیاست کنترل جمعیت از طرف مردم بوده و در این چند روز و بعد از اعلام نتایج سرشماری سال 1390، این تاکیدات جنبه ی جدی تری به خودش گرفته. این که کشوری با وسعت و ثروتمند از لحاظ منابع طبیعی چون ایران می تواند جوابگوی جمعیتی بیشتر از این تعداد جمعیتی که هست می باشد، تا حد زیادی نمی توان شک کرد ولی آیا قضیه ای به این مهمی و بنابه شناختی که ما از توانایی های مدیریتی و اقتصادی خودمان داریم آیا الآن موضوعیت دارد یا خیر؟!

شعر، نثر و یا بهتر بگویم متنی که در زیر می آید و من شعر می خوانمش (با عرض پوزش خدمت تمامی شاعران "از دم صبح ازل تا آخر شام ابد" که در گورشان به لرزه وا می دارم) را خیلی وقت پیش غریده (از بس که زمخت است و بی هنری به خرج داده ام) بودم و دوست داشتم که اینجا هم بذارم تا تعداد بیشتری را با خودم در این حالت تهوع که بعد از خواندنش بهم دست میدهد شریک کنم. بخوانید ولی اسراف نکنید:

ده پایین دست ما اسمش بوَد "محمود" آباد / راستی که نفس کشیدن در آن بوَد آزاد
شکر ایزد منان که هر لحظه در آن جا / راست قامتی رعنا بوَد به نام کدخدا
از برای مردم ده او کارها کرده است / چون که خواهی بشمری روزها بگذشته است
فی المثل گویم کارها تا که شکر رب / گفته آید پیش از نزول اسهال و تب
بوَد در آن جا رودخانه ای فراخ چون نیل/ تورها پهن است گویی پی شکار پیل
همچون قامت میم وار یار /بعد از آن تور/ میم ها بگذاشته اند بی شمار (شما بخوانید تـَورم)
شکر خدا که هر لحظه جوانان جویای کار/ رزق می گیرند از این خوان بریده از استعمار
آن یکی توری پهن کرده از برای ماهی/ وآن دگر بنشسته است از گزند مار ماهی
دیگری ویلان و حیران از پی دوست در گلستان است/ دوست هم از سر ناز انگشت گزان است
آوازه این ده حتی برفته است تا ونیز ایلا، اولا (اصلا منظور ونزوئلا نیستا)/ بر وصف بی مثالش کم است گفتن هزار ماشالله
خلاصه، از دیگر ممالک محروسه/ خوش تر نباشد وضعش از ده مشروحه
به خیل اندرش بود طفلی خُرد هرکه او/ امید به خدا دارد، وحده لا اله الا هو
نیست آنان را کاری با فاتح و مفتوح/ زانکه ازدیاد نسل بوَد امری ممدوح
از برای عدد یک، با شش صفر جلو/ کِی کند عاقل خود و زن را وِلو (اینجام اصلا منظور یک میلیونی نیست که رییس جمهور گفت به هر خانواده ای که بچه به دنیا بیارن یک میلیون تومان داده میشه)
زانکه این کار طرحی بوَد روح افزا/ می رساند من و تو و همه را به فضا
هر کسی دارد نگرانی از مستقبل/ از این طرح می کند استقبل (شاید منظور همون استقبال باشه)
چرا که بزرگان می گویند هرم سنی جمعیت/ می رود سمتی که نیست در آن حمیت
مملکت بدین سر سبزی و آبادانی/ مدیریت، بهداشت، تحصیل، باسامانی
حیف نیست همش هفتاد و پنج میلیون (همین چند روز قبل اعلام کردن)/ برو بالا، بکنش شونصد میلیون

رأفت اسلامی

بحران اقتصادی در اروپا و آمریکا بیداد می کند، خدایا به دادشان برس.

پ.ن: شاه مست و شیخ مست و شحنه مست و میر مست/ مملکت رفته ز دست (خود حدیث مفصل خوان از این مجمل)