شوخی های شبانه

هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زنده گی نشستم

شوخی های شبانه

هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زنده گی نشستم

تنها

به سراغِ من اگر میایی
نرم و آهسته " نیا"
تا تَرک بردارد "چُدَنِ" تنهایی من...

نمیدانم چه حکمتی داشته است که " تن + ها " که بیانگرِ در هم لولیدنِ دو تن و یا بیشتر است اینچنین بارِ منفی به خود گرفته؟!

نظرات 13 + ارسال نظر
زهرا پنج‌شنبه 23 شهریور 1391 ساعت 22:49 http://my-idea.blogfa.com

این نشون میده که همیشه قرابت دو تن با معنی تک تک اونها شباهتی نداره.
من برای هودم معنی ایی دارم و همسایه ام هم یک معنی.ولی وقتی کنار هم باشیم معنیمون فرق داره...

بله الزاما اینجوری نیست اما قرابتِ دو تن به طورِ معمول قرابتِ معناییه کلی رو در پس زمینه اش داشته که دچارِ لولیدگی گشته اند.

friend سه‌شنبه 21 شهریور 1391 ساعت 21:07 http://mansiiivakil.blogfa.com

این همه دور و برت شلوغه بازم غر می زنی...
در جمع و با همه ولی تنها:(

دقیقا... در جمع و با همه، ولی تنها.

فاطیما سه‌شنبه 21 شهریور 1391 ساعت 20:55

لولیدن دو تن در هم...به به

:)) به علاوه ی به به های بیشمارِ دیگر

ساناز سه‌شنبه 21 شهریور 1391 ساعت 18:59 http://www.missysan.blogfa.com

واسه پست قبل دوبار نظر دادم ثبت نشد منم قاطی کردم دیگه نذاشتم!شرمنده خلاصه!

اختیار دارین، همینکه اومدین خودش یه دنیا می ارزه...

رعنا دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت 22:58 http://sedayekhamush.blogsky.com

اِممم....به نکته خوبی اشاره کردین
فرمولِ شناختِ آدما فکر کنم هنوز کشف نشده،تجربه که هیچی،هرچی تو چنته داریم از جمله هوش رو باید به کار بگیریم تا بتونیم کمی از موفقیت تو این زمینه رو لمس کنیم...
و البته قبل از همه اینا شاید لازم باشه خودمون و اولویتامون رو کامل آنالیز کنیم
فصل اول ارتباطات میتونه شناخت خود و تعامل تنها برای یادگیری و کسب تجربه باشه فصل بعدی گزینش و انتخاب!
اینجاست که شاعر یه نگاه اسف باری به من میندازه و میگه "کَل اگر طبیب بودی...."

والله شما " کَلِ" خوبی هستین انگار، مشاوره هم میدین احیانن؟!
اون نگاه هم احتمالا نگاه "سفیه" اندر " عاقلِ" جانم، ناراحت نباش :)

ری را دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت 18:11 http://inwatermelonsugar.blogfa.com

شاید چون ذاتش یه منفی ایتی داره ... حالا چرا نگاه شاعرانه ؟ چرا تن ها یی که می جنگند نه ؟

شاید اون منفی ایتو من و امثالِ منِ نوعی براش تعریف کردیم و هزاران شایدِ دیگر... نسبیت بیداد می کند.

رعنا دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت 16:43 http://sedayekhamush.blogsky.com

شاید از اون وقتی که انسان به قدرتِ کنار هم بودنِ تن ها شک کرد و عبارتی شبیه به این که" من خودم یه پا تن هام و به تن های دیگه نیازی ندارم" رو به زبون آورد ،کم کم وازه تنهایی شکل گرفت و حناق شد تو گلوی آدما!
شاید خودخواهی و غروره که باعث تنهایی میشه و گویا اولش همه چیز لذت بخشه و بعد کم کم این احساس جاشو به خستگی و بی حوصلگی میده!
شاید بشه اینجوری تصور کرد که یه محیط بزرگ بهت میدن و میگن تن های توشو انتخاب کن و تراکم اطرافت رو به حد قابل قبولی برسون تا بتونی خوب توش نفس بکشی،محیطی برای بودنِ تن ها و خوش بودنشون کنار هم در اون محیط و تو بنا به دلایلی این کارو درست انجام نمیدی و اون محیط بدون حضور تن ها سال ها میمونه و تنها تنِ اونجا خودتی و میشی تنها توی محیط متعلق به خودت و نفس کشیدن به خاطر خوب عمل نکردن سیستم محیط واست سخت میشه!
شاید...
سردَر اون محیط ،یه تابلو میزنند "محل حضور تنها"و وقتی واردش میشن فقط یک نفر رو میبینند و به اشتباه فکر میکنند که تنها یعنی یک نفر!!!
(امیدوارم تصورات تو ذهنمو خوب پیاده کرده باشم)
مع الوصف من بازم ترجَیح میدم تا تن های شبیه به خودم رو پیدا نکردم تنها بمونم

اینقد خوب پیاده کردین که فک مکِ مارو هم پیاده کردین D: جدا از "شوخی" تصورِ جالبی بود...
چجوری آدم تنِ شبیه خودشو پیدا می کنه؟! به نظرت بدونِ تجربه میشه پیدا کرد؟

ماریا دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت 15:33 http://paeeze1363.blogfa.com

لولیدن تن ها
وااااااااااااااااااااااااااااااااااای شوخ جان

:)) منم ایضا ;)

الــــــــی دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت 13:23 http://goodlady.blogsky.com

مثل مثلا حضور تن ها و تنها که کلا با جدا نویسی و جدا ننویسی شونصد تا معنی میده
دلا خو کن به تنهایی
که از تن ها بلاخیزد
سعادتمند آن باشد
که از تن ها بپرهیزد
:)
بعله!

اتفاقا موقعِ گذاشتنِ این پست داشتم این شعرو با خودم زمزمه می کردم منتهی نه با این ژرفی که شما برام خوندین :)

الناز دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت 12:23

شوخی اینو واسم شفاف سازس کن:
در هم لولیدنِ دو تن و یا بیشتر ....اون بیشتر یعنی چی؟

یعنی چندین تن! دو تن و بیشتر، لولیدنِ جفت هایی بی شمار...

بهار دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت 12:01

منحرفی دیگه کاریشم نمیشه کرد

شاید!

عرفان دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت 11:34 http://dastforosh.blogsky.com

فاجعه بود اه اه

در ادامه ی حضوری ژر رنگِ شما باید منم عرض کنم که اه اه...

آرش علیزاده دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت 11:24 http://WWW.hamdeliemelli.mihanblog.com

خشهایی از مناظره دکتر رضایی با احمدی نژاد در سال 88 را در وبلاگ گذاشته ام. داشتن حافظه تاریخی خیلی وقتها خوب است. نیم نگاهی به عقب بیاندازیم تا هم بتوانیم وضعیت فعلی خودمان را درست درک کنیم، هم در مورد دیگران قضاوت صحیح‌تری داشته باشیم. در این مناظره آقای دکتر رضایی به نکات مهمی اشاره می‌کند که متاسفانه بسیاری از آنها تا کنون همچنان حل نشده باقی مانده است.

بله شما درست می فرمایید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد