شوخی های شبانه

هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زنده گی نشستم

شوخی های شبانه

هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زنده گی نشستم

گیرستان!

یه وقتایی بین دوتا آدم احمق ِ عقده ای گیر میکنی که اونقد بچه گانه ( جالبش اینکه همسن باباتن!) و روانی گونه رفتار میکنن که میخوایی خرخرشونو بجویی و به صنف قاتلان روانی ملحق شی...


تو این گیر و دار دیگه نایی برات نمیمونه و بی خوابیه که سراغت میاد، خسته ای ها، فقط خوابت نمیبره...


بعدش دلت بغل می خواد، نه از این بغل معمولیا، از اونا که کلی غلت خوردن و در هم لولیدن و عرق ریختن داره...


نظرات 21 + ارسال نظر
Maryam شنبه 18 آذر 1391 ساعت 02:00 http://soir.blogfa.com

Salam, ba avale matnet badjur movafeqam. Axaresho vasat faqat mitoonam arezu konam.

سلام. اما من آخرشو بیشتر آرزو میکنم!

mania پنج‌شنبه 16 آذر 1391 ساعت 20:54 http://blackswan.blogsky.com

مسئله اینست!

به معنای واقعی کلمه، مسئله " گیر " است!

mania پنج‌شنبه 16 آذر 1391 ساعت 20:32 http://blackswan.blogsky.com

لولیدن با یه غریبه!
بدون تعلق
جواب میده!

بدون تعلق بدون وابستگی...
بدهد یا ندهد؟!!

پسرک زیادی پنج‌شنبه 16 آذر 1391 ساعت 17:50 http://sigarblack.blogfa.com

به نارنگی‌ای که پوستش یه ضرب و قالبی در نیاد حتی نباید نگاه کرد!!!
این از میوه های شما. . .

یکی مرغ چمن بود که جفت دل من بود...

چیستا پنج‌شنبه 16 آذر 1391 ساعت 16:36 http://mylife71.blogfa.com/

یه ریفیقی داشتم که هر وخ دلم از این بغلا می خواس می گف: به سن ُ سال من(28 سالش بود) که رسیدی این چیزا کمرنگ تر میشن تو زندگیت و نقش کمرنگ تری ایفا می کنن چون یه سری مسائل دیگه واست مهم میشن.
خواستم بگم هر چی زمان بیشتر میگذره من بیشتر به حرف اون دوستم می رسم و درکش می کنم . . .

خوش به حال اون دوست شما و البته خود شما...

زهرا چهارشنبه 15 آذر 1391 ساعت 14:45 http://www.my-idea.blogfa.com

سلام
اول اینکه ببخشید که بدون اجازه از ابتکارتون استفاده کردم!
دم اینکه با یک خرخره جویدن وارد صنف پرافتخار قاتلان روانی نمی شین!باید خرخره ها بجویین برای حضور در این جمع فرهیخته!
جمله آخرتون هم نفهمیدیم چی شد؟؟!!
ولی برای بیخوابی دیازپام خیلی خوبه!!البته آمپولش!من وقتی میزنم تا چند ساعت عمیق خوابم و تا چند روز با عمق کمتر!

سلام
اختیار دارین...
اینم حرفیه، دارم رو این قضیه فک میکنم که دیگه خرخره ی کیارو بجوم!
جمله ی آخر...
خوابی که با قرص و آمپول باشه که دیگه خواب نیست!

فاطیما چهارشنبه 15 آذر 1391 ساعت 12:28 http://muddy.blogfa.com

منم دلم از این بغل ها میخواد برای به گ.ا دادن ِ همه ی این روزای سخت...برای به گ.ا دادن ِ خودم حتی...


+فهمیدی چقدر حالم خرابه؟؟؟؟

فهمیدما... ولی من اهل به گ.ا دادن خودم نیستم، ولی از عکس این قضیه به شدت استقبال میکنم!

+ فاطیما جان این نیز بگذرد...

پسرک زیادی سه‌شنبه 14 آذر 1391 ساعت 22:00 http://sigarblack.blogfa.com

شما فقط شبا شوخی می کنی؟؟؟؟

اگه شبِ مارو 24 ساعت فرض کنید، بله من فقط شبا شوخی می کنم!

پسرک زیادی سه‌شنبه 14 آذر 1391 ساعت 21:03 http://sigarblack.blogfa.com

شما همچنان به تسلط خودتون ادامه بدید. . .

این حرفت به غایت منو دیگرگون کرد و فریادِ واتسلطا سر دادم...

mytopia دوشنبه 13 آذر 1391 ساعت 23:28

به هر حال
یک دست جام باده یک دست جعد یار
رقصی چنین میان میدانم آرزوست

به هر حال و به هر زمان اینم آرزوست...

mytopia دوشنبه 13 آذر 1391 ساعت 23:08 http://mytopia.blogsky.com

واقعا جالب بود.
جالب تر اینکه چه جوری آدم این افکار رو به هم متصل میکنه

نمی خواد خودمونو اذیت کنیمٰ افکار خود به خود به هم متصل میشن!

mytopia دوشنبه 13 آذر 1391 ساعت 21:20 http://mytopia.blogsky.com

لولیدنی چنین میان جایگاه خوابم آرزوست
به به باز هم این بحث قدیمی و مورد علاقه من
فقط رابطه بین مطلب اول و آخر رو نفهمیدم.

ارجاعت میدم به کامنت رعنا!

A-R-I-Y-A دوشنبه 13 آذر 1391 ساعت 20:54 http://yad-e-ayyam.mihanblog.com/

هر موقع میام از این شعر شاملو که تو هدر نوشتی کلی حض میبرم

حض بردنمان هم فجیع است

رعنا دوشنبه 13 آذر 1391 ساعت 20:51

آخ گفتی...منم دلم میخواااااد
جالبه که تو هم به این نکته اشاره کردی...فکر کردن به ایده آلی که از هر لحاظ دوسش خواهی داشت و (ادامه فکر کردن که منجر به توهمات جذاب تری میشه) اغلب وقتی سراغت میاد که روزت رو با آدمای احمق و نفهم سر کرده باشی!

بسیاری از احساس ها و تجربیات ذهنی انسانها مشترکه.

friend دوشنبه 13 آذر 1391 ساعت 16:52 http://mansiiivakil.blogfa.com

یه کم دیره چون حسش نبود. در پاسخ به آخرین کامنتی که برام گذاشته بودی. نگرانی من سر اتفاقات گذشته نیست صرفا. بلکه برای اینه که من همیشه به انجام یه اشتباه که میدونمم اشتباهه اصرار دارم. سخت اصرار دارم. اگه کسی این حرفو بمن بزنه اولین چیزی که میاد تو ذهنم اینه که عجب احمقیه!!! و من واقعا همونم:(
میدونی گاهی دلیل برای انجام و استمرار یه کار اشتباه بیشتر از دلیل برای انجام ندادنشه...:(((((
گیر کردم بددددددددددددددددد
در ضمن برام شعر ننویس الا شعر نو یا شعری که فهمش آسون باشه... کلا وقتی اعصاب ندارم اعصاب شعرم ندارم...
:(((

گاهی نه تنها نباید شعر گفت که باید فقط و فقط نشست به دوستت گوش بدی، هیچی نگی، فقط گوش بدی... منم گوش میدم friend

A-R-I-Y-A دوشنبه 13 آذر 1391 ساعت 16:17 http://yad-e-ayyam.mihanblog.com/

الان عجله دارم بعدا میام کامنت میدارم اساسی
خوشم اومد از این وبلاگ

خدا کند که بیایی...
خوشمان آمد از خوش آمدنت.

پسرک زیادی دوشنبه 13 آذر 1391 ساعت 15:46 http://sigarblack.blogfa.com


نه!
عیب از فلسفه ی وجودیه منه. . .

پس تو عارف مسلکی، آخه: عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش/ خون انگوری نخورده باده شان هم خون خویش...

پسرک زیادی دوشنبه 13 آذر 1391 ساعت 15:39 http://sigarblack.blogfa.com

ای بابا!
همیشه یه جای کارم نمیلنگه، بقیه ی جاها تماما میلنگه!!!

میخوای بگی شاعر اینو در وصف تو نسروده که:
لنگ لنگان قدمی بر می داشت
هر قذم دانه ی شُکری می کاشت... ؟؟؟!!!

پسرک زیادی دوشنبه 13 آذر 1391 ساعت 15:25 http://sigarblack.blogfa.com

بیا منو دست به دست کن برم اونور. . .

من خودم دست به دست شدم الآن انورَم...

ماریا دوشنبه 13 آذر 1391 ساعت 13:57 http://paeeze1363.blogfa.com

باز هم لولیدن!!!
آیکن تفکر عمیق که من بهش خیلی علاقه داشتم

در لغتنامه ی دهخدا لولیدن به این صورت معنی شده: جنبیدن چنانکه کرم در جای خویش!
کمتر از کرمم...

پسرک زیادی دوشنبه 13 آذر 1391 ساعت 11:34 http://sigarblack.blogfa.com

خرابتر ز دل من غم تو جای نیافت


رسالت من امروز این بود که از سر درس و مشقم پا شم و بیام این کامنت رو بذارم و برم بمیرم. چه افعالی!!!!

که ساخت در دل تنگم قرارگاه نزول

رسالتتان پاینده باد و مردنتان هرگز مباد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد