شوخی های شبانه

هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زنده گی نشستم

شوخی های شبانه

هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زنده گی نشستم

کانال تلگرام راه اندازی شد

سلام بر رهگذران احتمالی و یاران قدیمی

از این به بعد در کانال تلگرامی شوخیهای شبانه همراه شوخ شب باشید.

آدرس کانال: شوخی های شبانه در تلگرام https://t.me/joinchat/AAAAAEK1ToY29ieAwVpCzQ 


پگیدا

یکی از همشهریام حدود پانزده سال پیش رفت انگلستان و اونجا با یک دختر تازه مسلمان شده ی بریتانیایی اصیل و زاده ی لندن ازدواج کرد. چند وقت پیش برگشتن با چهار تا بچه! ازشون پرسیدن چه خبره؟!

خانمش جواب داد میخوایم چهارتای دیگه هم داشته باشیم تا جمعیت مسلمانا بیشتر و بیشتر بشه...

اینجارو(کلیک کنید) و از پگیدا مطلع شوید.


این درد جانکاه


شنگال و کوبانی و ...

 اینجا(کلیک کنید)یک کلیپ از آوارگان شنگال با ترانه ای(لالایی گونه)از شادی غلامی به زبان کردی و زیرنویس انگلیسی(۱۲mg)



دیگه شورشو در آوردم!


تو دعوا یکی به اون نفر دیگه گفت جوری میزنمت که با برف سال بعد بیای پایین!

من نه با کسی دعوام شده نه کسی منو زده ولی با برف امسال حضور بهم رسوندم

امروز اولین برف زمستان بارید.


کاشتِ مکانیزاسیون!

زنان شما کشتزار شما هستند پس از هر جا و هر گونه که خواهید به کشتزار خود درآیید و آنها را براى خودتان مقدم دارید... بقره، 223.

کشتزار بودن ِ زنان به جای خود، این از هرجا و هرگونه هم خودش دنیایی داره!

دوست ظریف و نکته سنجی (که این نوشته به بهانه ی گفته ی درخشان ایشون به رشته ی تحریر در اومده) در راستای همین آیه فرمودند که:

بله، ولی الان دیگه با این شرایط اقتصادی، مردا فقط میتونن از زن ها به عنوان فضای سبز استفاده کنن نه زمین کشاورزی...

منم خدمتشون عرض کردم که لطف کردین و چراگاه به خاطر مبارکتون نیومد!


رفت آن سوار کولی...


سیمین ِ زرین فام ِ غزل،

بـــدرود...


+حضور دوگانه ی سیمین بهبانی در وبلاگ ِ محقر ِ من، اینجا و اینجا و این آخری که با چاشنی تلخ کامیست.


بحران بی شوهری!

امروز صبح رفتم پیش یکی از دوستام که طلافروشی داره، 2تا دختر خانوم اومدن و گفتن یه سکه می خوایم. دوستم یه قیمتی گفت که منتهی به عدد فرد می شد و یکی از دخترا گفت لطفا مثلا به جای 3، 2 بگیرید که دقیقا پولشو با این یکی دوستم که همراهمه بشه نصف کرد.

منم ازشون پرسیدم برای کادو می خواید؟

گفتند بله.

پرسیدم حتما یکی از دوستاتون شوهر کرده!!!

جواب دادن بله.

منم گفتم احیانا دوست دیگه ی مجردی ندارید که قصد ازدواج داشته باشه؟!

یکیشون با لحن جالبی گفت ما خودمون مجردیم ( یعنی بحران تا این اندازه؟!)

بهشون گفتم خودتون نه، از دوستانتون، که شما بعدا بیاین خونه مون و یه سکه برامون بیارید!


این پست رو نخونید، بی خودی نوشتمش! (2)

ادبیات فارسی پر است از مشاهیری که ابیاتی نغز و البته پر مغز گفته اند و می توان ساعت ها در آن غور کرد و از آن ها لذت برد. ابیاتی از مجمعوه شعرهایی که به اوج و حضیضت می کشانند و عرش و فرش را رخ عیان می نمایانند...

از آن ابیاتی که همیشه می توان ورد زبان داشت زیاد هستند. استادان به نام هم زیاد هستند که در تارک تاریخ، اسامی همانند سعدی، مولانا و حافظ در آن درخشانند.

اشعار عارفانه ی مولانا و نی نامه ی شروع مثنوی معنوی و ...

یا وقتی که می گوید:

خـُنک آن قمار بازی که بباخت هرچه بودش

بـِـنماند هیچش الا هوس قمار دیگر...

شعری از سعدی با مضامینی اخلاقی که می گوید:

سگی پای صحرا نشینی گزید به خشمی که زهرش ز دندان چکید

تا می رسد به آنجا که 

توان کرد با ناکسان بدرگی ولیکن نیاید ز مردم سگی( که اگر بود میدید چه پاچه ها که گرفته نشده در این دوران!)

و حافظ که می گویدم بخوان:

... هر خدمتی که کردم بی مزد بود و منت

یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت...

یا شاعرانی که برای بسیاری از ما شاید گم نام باشند همانند امیر معزی که من دو بیت از یکی از غزل هایش همیشه لقلقه ی زبانم است و آن دو بیت این است:

ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من

تا یک زمان زاری کنم بر ربع و اطلال و دمن

ربع از دلم پرخون کنم خاک دمن گلگون کنم       

اطلال را جیحون کنم از آب چشم خویشتن

....

البته ابیات بسیار زیادی از شاعران کلاسیک همیشه در حافظه ها هست و هر کس به فراخور حال خود به چند بیتی تعلق خاطر پیدا کرده است ولی این باعث نمی شود که از معاصرانی همانند فریدون مشیری و شاهکارهایش و البته شعر کوچهاش و یا شاملو آن گاه که می گوید :

در این جا چار زندان است 

به هر زندان دو چندان نقب، در هر نقب چندین حجره، در هر

حجره چندین مرد در زنجیر ...

و ادامه ی داستان وار آن که می گوید که:

من اما هیچ کس را در شبی تاریک و توفانی نکشته ام

من اما راه بر مردی ربا خواری نبسته ام

من اما نیمه های شب ز بامی بر سر بامی نجسته ام ...

و به آن جا می رسد که می گوید:

مرا گر خود نبود این بند، شاید بامدادی همچو یادی دور و لغزان،

می گذشتم از تراز خاک سرد پست ...

جرم این است !

جرم این است ! 

و یا نمی توان به راحتی از بهار ( که ترانه ی مرغ سحرش و اجرای بی نظیر آن توسط محمدرضا شجریان مرغ دل را به پرواز در می آورد) سهراب و نیما ( با ققنوسش که بیداد کرد...) و یا حتی اخوان ثالث که در گوش قاصدک می خواند : 

قاصدک! هان چه خبر آوردی؟

از کجا وز که خبر آوردی؟

خوش خبر باشی اما، اما

گرد بام و در من بی ثمر می گردی...

و ده ها و شاید حتی صدها شاعر و هزاران بیت دیگر که در این مجال نمی گنجند همه و همه می توانند ما را به عرش ببرند و این همه گفته شد تا که بگویم که من ِ سرشته شده از گـِل، گاه گداری هم که شده باید با فرشیان هم کلام شوم و چند بیتی نغز را که سروده اند بخوانم و تکرار کنم حتی اگر در اوقاتی هم وِرد زبانم گشته اند از آنها بیابم معانی را...

از این شاهکارها یک مورد را به عنوان مشت نمونه خروار با شما شریک می شوم و چه زیبا سروده اند که:

عمو سبزی فروش، بله

من تـُرب می خوام، بله

تو رو یه رب(ـع) می خوام، بله

من نعنا میخوام، بله

تو رو تنها می خوام

و این چنین ذات آدمی( بخوانید شوخ ِ شب)  آمیخته می شود با آنچه که باید آمیخته شود!


پ.ن: اینم از اون پستاس که ارزش ِ خوندن نداره و صرفا برای این بوده که همه نبودنامو تلافی کرده باشم!


مرگ

پدیده ی مرگ به طور عام و مرگ عزیزان و نزدیکانم به طور خاص چالش ذهنیی به درازای تاریخ برام ایجاد می کنه. این چالش در دو بخش خلاصه میشه، اول اینکه آیا زندگی به این پوچی که آخر و عاقبت همه به زیر خاک می انجامه ارزشِ کردن! داره؟! و دوم اینکه آیا این انسان با این همه دک و پوز و ابر و باد و مه ایی که همگی برایش در کارند می تواند بیهوده آفریده شده باشد و عاقبتش به تجزیه شدن در خاک بیانجامد؟!


+ متولد تیر ماه بود و زندگی، آخرین تیرش را هم که منجر به مرگش شد در تیرماه نصیب کرد.


تزی با چاشنی گـُنده گویی!

چند سال پیش از یکی از جامعه شناسان بزرگ نقل شده بود که 99درصد جوانان دست به عمل خود*ارضایی می زنند و اون یک درصد باقیمانده که این کار را نمی کنند یا بسیار مقید به دین و مذهب هستند و یا مشکل جنسی دارند.

اما من می توانم یک فرضیه ی خام را ارایه کنم و شق سومی هم رو اسم ببرم. این دسته سوم کسانی هستند که علی رغم عدم اعتقاد عملی و حتی فکری به دین، بنابر پیش فرض هایی که عـُرف ( که دارای رابطه ی تنگاتنگ با دین و مذهب است) در سالیان متمادی برایشان تعریف کرده از این کار روی گرداند و حتی دلایل پزشکی ( گاها واهی) را دستاویزی برای توجیه این مسئله بر می شمرند.

من معتقدم این دسته ی سوم، که دامنه ی وسیعی رو هم شامل میشه و اصلا به چند مورد ختم نمیشه، ساخته و پرداخته ی " گذار ِ ناقص ِ جهان ِ سوم از سنت به مدرنیسم" است و همین تغییر پوسته و نه محتوا، باعث شده که نه تنها در این مورد ( که من به عنوان مشت نمونه خروار ذکر کردم)، که در بسیار موارد دیگه " کمیتمون لنگ بزنه".


+ الزاما هر فرضیه ای که به ذهن من می آد علمی نیست و حتی ممکنه هیچ گونه پایه و اساس منطقی هم نداشته باشه و به نوعی فقط طرح یک مسئله باشه، به همین خاطر از تمام عالمان و کارشناسان و دانشجویان رشته های علوم اجتماعی و سایر علوم به خاطر این " گنده گویی" معذرت می خوام!


با " دوزخیان"

این چه حرفی است که در عالم بالاست " دوزخ"

هر کجا مثل اینجا و امروز گرم باشد، همان جاست " دوزخ"


این من ِ عجیب

همیشه ی خدا دوست داشته ام و دارم که یه همراه پایه و با حال و یه رفیق به تمام معنا داشته باشم که هر وقت گفتم بیا بریم یه قهوه بزنیم بگه بزن بریم...

این قضیه برای کباب، هر نوع خوراکی متشکل از کاکائو، و یه سری چیزای خصوصی دیگه هم صادقه!


+می یافت نمی شود، اگرم یافت شود " دلش با دگران است"...

++ کم شانسی بیداد می کنه.


شرم باد!


بر جنگ افروزان و جنگ طلبان شرم باد.


+ وقتی که مرگ کودکی را می بینیم و حتی قبل تر از آن، شکنجه ی روحی که با آن همه صدای مهیب انفجار بر آن کودک وارد شده است را تصور می کنم، احساس شرم، نفرت، سردرگمی و درد وجودم را پـُـر می کند و به هرچه و هرکه ( با تاکید بسیار بر روی هرچه و هر که) عامل این اتفاق شرمناک می شوند نفرت می فرستم...


مردان خدا پرده ی پندار دریدند


فقط همین، دریدند!


+ آلت ها زین پس فقط آلت دست " مردان خدا" هستند و عقیم سازی هم مستوجب عقوبت...


ماه مهمانی خدا، ماه دل ضعفه!


همانا خداوند بلند مرتبه در شهر و منزل ما روزه نگرفتن را از روزه گرفتن سخت تر آفرید.


تویی آن شکرین لب یاسمین بر


بابام پشت سر هم چندتا عطسه کرد و با یه دستمال بینی شو هم گرفت، بعد مامان بر می گرده بهش میگه اینا به خاطر اون دوش آب سردی بود که گرفتی و بعدشم اومدی جلوی باد کولر نشستی! تیکه انداختاااااا

مرسی مامان

مرسی تیکه انداختن در حد لالیگا


شاه کار موسیقیایی

موسیقی ایرانی به کمال رسید.

 این خبر بعد از پخش شدن این آهنگ ( کلیک کنید) در اذهان متبادر شد!

آهنگی با مضامین والا و محتوایی عالی و سرشار از لحاظ موسیقایی که گوش را می نوازد.


آرزو بر جوانان عیب نیست ( 2 )


تازه گیا یکی از آرزوهام اینه که یکی از دوستان وبلاگی بهم کامنت خصوصی بده و بگه فلانی برای کادوی تولدت یه تبلت گرفتم، آدرس بده برات بفرستم!

چیه؟ فکر کردین امکان نداره؟ اما من دلم روشنه، هستن آدمایی که آرزوهای دیگران رو برآورده کنن.

خوش خیالیه؟ باشه. آرزو بر جوانان که عیب نیست.


مهلت ارسال ِ آثار برای امسال تا اول تیر و برای سال های بعد، از اول تیر امسال تا هر موقع که قسمت شد.


+ یک پیشنهاد، می تونید چند نفرتون با هم هماهنگ گنید و کادو رو بگیرید تا توی این اوضاع بد اقتصادی بهتون فشار نـَیاد.

++ این پست تا برآورده شدن آرزو، همین بالا بالا ها می مونه.


یادداشتم نمیاد!

کاریش نمیشه کرد، یادداشتم نمیاد، چیزی ندارم بگم ولی عرصه رو خالی نمی کنم تا شما "دلواپس" نشین.


نیم ساعت بعد!

بعد از خواندن این خبر (کلیک کنید) خودم را از منظر داعشیان مستوجب عقوبت دانستم، چون هم زیاد فوتبال نگاه می کنم و هم هر از گاهی ریش پرفسوری می گذارم. اما نکته ی انحرافی این خبر به نظرم این است که ما چقدر از این قوانین من درآوردی داعش تعجب می کنیم و کم مانده است که شاخ در آوریم باید به دیگرانی هم که از ما خبردار می شوند و هر از چندی شاید یک جا بخوانند و ببینند و بشنوند که در ایران "گشت ارشاد" مسئول جمع آوری بدحجابان است و در بعضی از ادارات آقایان حق ندارند با آستین کوتاه وارد شوند و ... ، حق بدهیم که ما را یک " گونه" ی خاص نگاه کنند و شما خود حدیث مفصل خوانید از این مجمل.


بزنگاه تاریخی

حضور داعش( دولت اسلامی شام و عراق)، سوء مدیریت مالکی و ارتش تحت حاکمیتش و فرار ارتش از از چند استان بزرگ عراق، گرفتن موصل و چندین شهر دیگر توسط داعش، امنیت در کردستان عراق( شمال عراق)، یک بار دیگر سرازیر شدن آواره ها به کردستان عراق ( نمونه دیگرش پناه آوردن مردم سوریه به کردستان بود)، حضور پر قدرت نیروهای نظامی کـُرد ( معروف به پیشمرگه) در مناطقی مانند کرکوک که ارتش عراق از آن جا متواری شد، درگیر شدن پیشمرگه ها با داعشیان و شکست دادنشان در چند جبهه، قبل تر هم که دولت اقلیم خودمختار کردستان دست به صادرات مستقل نفت به ترکیه و کشورهای دیگر زده بود... 

همه و همه یک بزنگاه تاریخی است برای کردستان عراق، باید منتظر بود تا دید زیر و بم های سپهر سیاست چه سرنوشتی را رقم می زند.


+ این فیلم ( کلیک کنید) هم می تواند سیاست خانه داری دختران را به خوبی نمایش دهد. البته همه ی بانوان گرامی که این جا تشریف میارند از این قاعده مستثنی هستند( انشا الله)

++ این فیلم برای تلطیف فضا گذاشته شده تا کسانی که از سیاست بیزارند هم " خطی خوش برای ما بنگارند" و هیچ کاربرد دیگری ندارد :)


از منزلِ کفر تا به دین، یک نفس است

کسروی، شاملو، حافظ. وجه مشترک ِ این 3 نفر، حافظ است!

هم کسروی و هم شاملو ( البته از دو دیدگاه کاملا متفاوت) حافظ را آن گونه که ما می شناسیم و تریبون رسمی سعی می کند به ما بشناساند، معرفی نمی کنند. کسروی حافظ را " ذم" می کند و شاملو " مدح".


خیلی از قالب های فکری ما ساخته و پرداخته ی کسانی است که می خواهند ما آن گونه که آن ها می خواهند فکر کنیم، و جالب این است که ما هم از این کار استقبال می کنیم چرا که از " دگر گونی" هراس داریم، چه دگرگونی های مربوط به اندیشه (که مذهب و دین سرآمد آن است) و چه دگرگونی های احساسی ( چگونگی و دلیل عشق ورزیدن و تنفر داشتن).


+ برای بالا بردن سطح فرهنگی شما، به شما اذن به انجام دادن یک عمل شنیع داده می شود ( که همانا خواندن یک داستان کوتاهِ 3 صفحه ایی است با حجم خیلی کم که دوستی برایم ایمیل کرده).

یک توضیح کوتاه: این داستان مفرح و در عین حال پندآموز است و طعنه‌ای می‌زند به انسان‌های بی‌هویتی در جامعه، که هر شهرتی و هر نوع مطرح‌شدنی در جامعه، باعث شادی‌شان می‌شودسؤالی که در پایان مطرح می‌شود این است که آیا شهرت به این قیمت، ارزش تحمل دردهای جسمی برای قهرمان داستان کوچک ما، یا مسخ هویت و شخصیت برای کسانی که در پیرامون خود می‌شناسیم را دارد؟


لینک دانلود ( کلیک کنید)


بر دف زنید احوال ما!

رهبر و دیکتاتور خندان کره ی شمالی



به کاغذ و قلم های دستِ اطرافیان توجه کنید. دارند به ما می گویند که ذات همه ی شان مثل هم است، چه " اون*" چه " این*"!


* کیم جونگ اون.

* این چون اون!


صَرف افعال!


اَسهلَ یُسهلُ اِسهال

اَرحلَ یُرحلُ اِرحال

اِنقرضَ یَنقرضُ اِنقراض

اِرتحلَ یـَرتحلُ اِرتحال


شاید زندگی روی دیگر هم داشته باشد پس...


امیدوار می باید بود.

+ برای تلطیف فضا!
میان ماه من تا ما گردون/ تفاوت از کرج تا اصفهان است!!

برای " کیمیا.ش" : چرا میزنی وبلاگو می پوکونی؟! یه راه ارتباطی هم نذاشتی (بذار!) که ببینیم چرا قاط زدی!؟

زندگی این است


گاهی تهوع

گاهی مسخ

گاهی همچون سیزیف

گاهی از سر ناچاری

گاهی بودنت دل خوشیی است برای دیگران

و پایان این خیمه شب بازی

مرگ است.


از انواع سبک شعر!

چند وقت پیش که خونه ی خواهرم اینا نشسته بودم، کنار زیر تلویزیونیشون یه کتابی دیدم به اسم ادبیات معاصر عرب یا شعرای معاصر عرب( یا چیزی توو این مایه ها). برداشتم ببینم چی به چیه که دیدم حوصله خوندنشو ندارم اما وقتی اسم دکتر شفیعی کدکنی رو به عنوان مولف دیدم به خوندنش ترغیب شدم.

مختصر تورقی نمودیم! و روی اسم هایی که بیشتر برام آشنا بود مکث می کردم و می خوندم.

یکی از اون اسم های آشنا، نزار قبانی بود. در موردش به تفصیل سخن گفته شده بود و در این میان جمله ی یک منتقد توجه م رو جلب کرد. این منتقد گفته بود که نزار، "شاعر پستان ها"ست! این نگاه می تونه مغرضانه باشه از این جهت که شعرهای عاشقانه و گاه ارو*تیک نزار قبانی را به تمسخر گرفته بود.

باری... با خودم می اندیشیدم که شاعر شدن هم عالمی دارد، به نظرم باید شاعر بشم اما مطمئنا موفق نخواهم شد(حداقل به اندازه ی نزار قبانی). شاید بپرسید چرا؟! چون مثل اکثر شعرای معاصر هم وطن، به شدت کمبود پستان احساس می شود!


- سبک شعریتون چیه؟

+ پستانیسم.

- چه جالب!

+ شما اگه شاعر بودین سبک شعریتون چی می شد؟


نا امنی

به هر دلیلی که هست احساس عدم امنیت در خیلی از ماها نهادینه شده و خیلی سخت به همدیگه اعتماد می کنیم. من و شما نمی تونیم به راحتی خود شناسنامه ای و روزمره مونو به همدیگه عرضه کنیم چون از تیر غیب می ترسیم.

این ترس، در این اتمسفر، یک امتیازه و چقده می تونیم از بهره های فراوانی که این ترس بهمون ارزانی داشته تاسف بخوریم.


به هم ریختن ِ آنی شالوده ی فکری!

دوستان سلام. می خواستم یه همچین پستی بذارم:


این پست رو می خوام در یه موردی گفتگو کنیم و ازتون مشاوره بگیرم.

به نظر شما اینکه یک نفر در شرایط ِ حال که به ازدواج فکر نکرده و نمیکنه، با دیدن یکی که به دلش نشسته (قضیه ی عشق در یک نگاه نیستااا) درسته که در تصمیمش بازنگری کنه اونم فقط و فقط به خاطر اون یک نفر؟


+ شرایط ِ حال برابر است با نداشتن ِ شرایط و آمادگی (که بیشتر جنبه ی اقتصادی داره) برای ازدواج از نظر ِ خودِ اون فرد.

++ بازنگری در تصمیم هم مساوی است با اقدام به خواستگاری کردن فقط به خاطر اونی که دیده و نه برای همه ی موارد ِ پیشنهادی بهش.


پ.ن: شما بشنوید که اون یک نفر شوخ ِ شب ِ اما باور نکنید! احساساتی شدن هم موقوف، ز تعارف کم کنید و بر مبلغ بیافزایید :)


اما بعدا پشیمون شدم، و دیگه یه همچین پستی نذاشتم که نذاشتم.


بعدها نوشت: دوستان علی رغم همه تاکیدات شما باید عرض کنم که همه چی به خیر و خوشی تمام شد و خطر از سرمون رفع شد! همه چی برای یک لحظه بود و این یک فکر آنی بود برای یک بازبینی ساده که آیا من آمادگی همچین برخوردی رو با یک قضیه ی جدی دارم یا نه؟ و از همه ی شما عزیزان تشکر می کنم که بهم مشاوره دادین ولی مرغ طرفای دل ِ من یه پا داره، اون یه پاش هم بدجور می لنگه و شاعر در همین مورد و خیلی بی ربط می فرماید: پای استدلالیان چوبین بود/ پای چوبین سخت بی تمکین بود ...

تو بارون...

امروز زیر ِ بارون چند دقیقه ای قدم زدم و با خودم "* واران وارانه، واران ته رم کرد، سه وزه ی چاو خومار، عه زیزه که م له دین ده رم کرد" رو خوندم :)


* کنسرت شهرام ناظری با ارکستر ملی به رهبری چکناواران رو که گوش بدین این بیت هم توش پیدا میشه. 

+ قطعات ِ بارونی خیلی زیادن و دوست داشتنی. مثلا " ببار ای بارون ببار" شجریان که فوق العاده س.


پ.ن: گاهی باید یه روزمره ی ساده رو پر رنگ نوشت تا بدونیم چیزای ساده ی دوست داشتنی، بهانه های زنده بودن رو زیاد می کنند.


تاثر نوشت: عباس کمندی هم امروز پر کشید... به تفه نگی برنو بانه چول ئه که م ، ئه م شه ره له سه ر نرم و نول ئه که م. مرگ همین بغل نشته است.


فرهنگ سیاسی

یک: در سرشماری سال 90 بود که من به اکثر نزدیکان و آشنایان می گفتم همه چیز را همان گونه که هست برای مامورین آماری بازگو کنند و دلیل من برای این گفته سر و کار زیاد داشتن با سالنامه های آماری و درک اهمیت آن برای هر گونه برنامه ریزی در کشور بود. اما بودند کسانی که با گفتن این جمله که : " معلوم نیست دولت با این داده های آماری می خواهد چه بلایی سر ِ مرد بیاورد" از این کار امتناع می کردند.

چند هفته بعد از پایان سرشماری، علی رغم تاکید قبلی مسئولین که این داده های آماری برای مالیات و سر در آوردن از کار مردم نیست، یکی از مسئولین رده بالا فاش کرد که از سرشماری سال 90 برای تعیین دهک ها استفاده می شود و حتی مالیات...

دو: همین چند مدت پیش کل جامعه ی ایران درگیر بحث ثبت نام مجدد و یا انصراف از گرفتن یارانه بود. بسیاری بودند که تمکن مالی داشتند و استدلال می کردند که ما انصراف نمی دهیم چون اگر انصراف بدهیم این پول ها می رود در " فلان جاها" هزینه می شود.

چند هفته بعد، لطفا این خبر ( کلیک کنید) را بخوانید.


بزرگی گفته است: فرهنگ سیاسی تمایلاتی است که یک ملت به سیاست، کشور، هم وطنان، نوع عملکرد دولتی و به اسلوب تصمیم گیری دارد.

با این تفسیر، به نظر شما فرهنگ سیاسی ما ایرانی ها چه گونه است؟


* برای مطالعه در این مورد، خواندن کتاب " فرهنگ سیاسی ایران" نوشته ی دکتر محمود سریع القلم نمی تواند خالی از لطف باشد.

+همین بغل گوشم و این  موج انسانیت...